امروز کلی کار انجام دادم :)
مهم تریناش خرید رفتن بود که خیلی وقته میخواستم برم، البته خریدام تکمیل نشده هنوز.دومیشم مرتب کردن اتاقم بود که خیلییییی نامرتب و کثیف شده بود و توی امتحانا و درس و... نشد مرتبش کنم. الان برق میزنه :)
همیـــن :))
امروز کلی کار انجام دادم :)
مهم تریناش خرید رفتن بود که خیلی وقته میخواستم برم، البته خریدام تکمیل نشده هنوز.دومیشم مرتب کردن اتاقم بود که خیلییییی نامرتب و کثیف شده بود و توی امتحانا و درس و... نشد مرتبش کنم. الان برق میزنه :)
همیـــن :))
امروز اخرین امتحانم رو دادم و واسه ی دو هفته از دانشگاه خلاص شدم :)))
خداروشکر :) کلی کار دارم. ازجمله مرتب کردن اتاقم که به شدتتت افتضاح شده، خرید کردن واسه خودم و دکتر ارتودنسی واسه چک کردن دندونام.
دلم میخواد تو این دوهفته کمی کتاب بخونم و با دوستام هم برم بیرون. امیدوارم خوش بگذره.
الانم خیلی خوابم میاد ولی خوابم نمیبره :/ عجیبه خودمم میدونم.
هر نمره ای رو که میزنن بیشتر تاثیرات درس نخوندن و به در و دیوار زل زدنم رو میبینم :)
به جز آیین که هجده شدم بقیه نمره هام تا الان افتضاح هستن.
امتحان زبان فنی رو هم که رسماً فقط ترجمه ی جمله ها رو از روی یه فایل پی دی اف خوندم و کلمه هیچی حفظ نکردم و تمرین و مخفف و... هم که هیچی. خلاصه بد نبود و امیدوارم حس درس خوندن واسه ذخیره بیاد :/
امتحان ساختمان داده رو با 12.5 و ریاضی رو با 10 پاس کردم.
معدلم تا الان 11.50 و نسبت به ترم قبل شش نمره کمتره.
[ اشکهایش را پاک میکند ] 😀😀😀😀😀😀😀😀😀
این روزا مثل بقیه ی محصل ها مشغول درس خوندن و امتحان دادن هستم.
البته بیشتر وقتم در روز رو به بیکاری میگذرونم و عملا زمان بسیار کمی رو صرف درس خوندن میکنم. دلیلش هم اینه که حوصله درس رو ندارم!
امروز امتحان ساختمان داده داشتیم و با اینکه فرم سوالات رو استاد بهمون گفته بود ولی من خوب نخوندم، حتی متوسط هم نخوندم! خیلی کم خوندم و امتحانم بد نبود. یکی از برنامه هایی که واسش باید مینوشتیم جدید بود. فکررر میکنم درست نوشتم. همون دقایق اول بعد از خوندن سوال راهش رو فهمیدم و امیدوارم که درست باشه.
خلاصه که حالم خوبه ولی درس؟؟؟! نعععع
خونه مامان بزرگم. داره واسمون فسنجون و سیب زمینی سرخ کرده درست میکنه :)
به به به به :)))))))
واسه امتحان ریاضی فردا هم تقریبا آماده ام. این به این معنی نیست که میخوام بازم درس بخونما :) دیگه بسه هر چی خوندم.خدا هم خودش کمک میکنه بهمون :) فک کنم نمره م نسبتا خوب بشه.
یاد اون روزا افتادم که تو کل راهروی خونمون اسباب بازی میچیدیم با خواهرم از صبح تا شب بازی میکردیم :)
امروز امتحان عملی برنامه نویسی داشتیم. خوندن منم فقط خلاصه میشد به روز یکشنبه که شیوا اومد خونمون و یک [ فقط یکی! ] برنامه نوشتیم و ازش عکس گرفتم که بعدا بخونم و نخوندمش تا قبل امتحان چند باری از روش خوندم.خوشبختانه همون سوال اومده بود با کمی تغییرات و فکر میکنم نمرم کامل شد. [ نمره هامون رو اعلام نکردن ].
و اینکه بالاخره بعد از مدتها استاد ریاضی نمره های میانترم رو اعلام کردن که من از شیش، چهارو بیست و پنج صدم شدم.که خب بد نیست.
قرار بود واسه ناهار بریم بیرون دانشگاه یکی دو تا خیابون اون طرف تر پیتزا بخوریم که حسش نبود و به جاش توی دانشگاه اسنک گرفتیم.که تجربه ی بسیار بدی بود. تقریباً همش کالباس بود.و من هیچ پنیر پیتزایی توی دهنم حس نکردم. ضمن اینکه نیم بیشترش نپخته بود.
خلاصه ساعت دو و نیم راه افتادیم به سمت خونه و تا الان من بیخودی توی تختم بودم و نه خوابم میبره نه حال انجام کارای دیگه [ به خصوص درس خوندن واسه امتحان دو روز دیگه] رو دارم. :) 🎈