نم بارون، بالاخره :)
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۲۰ ب.ظ
امشب رفتیم کافه با دوستان و خیلی خوب بود. کلی گفتیم و خندیدیم. نی(لو هم بود ک قبلا ازش عصبانی بودم اما الان فهمیدم دلم براش تنگ شده بود و خوشحال شدم دیدمش.
اول رفتیم ی کافه جدید ک گفت چای و کیک داریم فقط و ما چیزای دیگ میخواستیم اما بعد ک رفتیم کافه دیگه باز چای و کیک خوردیم =))))
اون دو سه تا مشکل تو ذهنم یعنی ز ش و تعویض پلاک رو میسپرم دست خدا. خدایا واقعا به هر خیری بهم برسونی نیاز دارم و میدونم صدای منو میشنوی.
راستی امروز نم بارون زد که بسیار زیبا بود و خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
۰۴/۰۹/۱۲