لذت خوردن پنیرای خوشمزه و خمیر تازه و نرم فست فودی بچگی ها، که امشب پیتزای گوشت و قارچ محبوبمو ازش گرفتم :)
لذت خوردن پنیرای خوشمزه و خمیر تازه و نرم فست فودی بچگی ها، که امشب پیتزای گوشت و قارچ محبوبمو ازش گرفتم :)
کتاب ظرافت جوجه تیغی تموم شد. از همون اول دوسش داشتم و هنوزم دارم انقدر که خوب بود این کتاب. الانم مرد زنجبیلی رو شروع کردم.
دیروز از سر کلاس طراحی الگوریتم میخواستم پست بذارم اما وقت نشد. چهارتا پروژه دارم که باید تحویل بدم . مسیج باکس فارسی، ماشین حساب اعداد مختلط، اتصال بانک به ویژوال با dependency و یه پروژه رشنال که واسه مهندسی نرم افزاره طبق سناریو فروشگاه. یکیشون کامله و یکی نصفه بقیه هم موندن و باید چند تا چیزم نصب کنم و علاوه به همه اینا کارمم هست. بنابراین وقت ندارم بیام اینجا! اما میام کم و بیش. میانترم طراحی الگوریتمم شدم 10/5 از 12 و خیلی خوشحالم از این بابت.
سه تا روزه هم گرفتم و باز هم خواهم گرفت انشاا... . شنبه شاید برم آرایشکاه.
الانم برم به ادامه کارام برسم.
شکر خدا را از بودنش. از زندگی :)
خدای عزیزم بهم توفبق داد امروز رو روزه باشم. ظهر کمی قرآن خوندم بعد نماز. شکر خدا رو از توفیق .
افطای با بامیه و چای نبات و ماست و خیار و ته چین هم که به به :) خدایا شکرت از خوشبختی و حال خوب.
پروژه ام توی پونیشا آخرشه و دیگه فعلا پروژه نمیگیرم اونجا چون دارم برای یه جا دیگه مقاله مینویسم. حالم خوبه خداروشکر.
امروز بعد دانشگاه نخوابیدم و در نتیجه خوابم میاد کمی. گات قسمت پنجمم دیدم. و به نظرم دیگه الان واقعا جان باید پادشاه شه. و همین :)
کناب انسان خردمند رو الان شروع کردم و میتونم بگم شگفت انگیزه.
الان سه تا کتاب همزمان دارم! ظرافت جوجه تیغی و دنیای سوفی و این یکی. ولی دیگه الان برم بخوابم نزدیک یکه!
+تانیا منو دید، با خوشحالی گفت مشااان، گوشی که داره داخلش کارتون میبینه رو ازش گرفتم با جدید نگام میکنه! کلی هم بازی کردیم.
+آیدا بهم میگه چند سال از درست مونده؟ میگم یه سال، میگه یعنی سه ساله میری دانشگاه؟ فکر کردم چقدر زود گذشت و داره میگذره. دلم برای این روزای دانشجویی تنگ میشه قطعا! احتمالش بالا رفت که واسه فوق بخونم ! شاید بعد از کمی استراحت البته.
به به به این هوای بهاری، آب طالبی هایی که مامان عصرا درست میکنه، باقالی هایی که میپزه، گلهای محمدی که بوسون تو خونه میپیچه، بوی گلای باغچه، چقدر خوشگلی آخه :) ناهار هم کباب مرغ بسیار خوشمزه داشتیم. الانم نشستم به استراحت و میخوام طرفتت جوجه تیغی بخونم و مزه چیپس بخورم . شکر خدای را از زندگی :)
دیروز رفتیم باغ. و چقدر باغ خوشگله با اون علفای بلند، رفتم اخر باغ نشستم به کناب خوندن، ظراقت جوجه تیغی.
رسیدم به جایی که میگفت بارون بهاری خورد بهش و دقیقا همون موقع کمی بارون گرفت. چه سکوتی، چه هوایی، چه آرامشی ، به به . خدایا شکرت .
هوا هوای دوست داشتنی ماه مبارک رمضان هست. انشاا... که خداوند بهمون توفیق عبادت بده :)
پنجره رو باز گذاشتم تا بخوابم، نمیدونم تا ساعت چند طاقت میارم اما به نظرم خوبه این روزا که ممکنه اخرین روزای هوای سرد باشه(اخرین شبا) یکم برم زیر پتو موقع خواب :)
خوشحالی یعنی هوس آش رشته کنی، داییت دوازده شب واست بیاره :) (مربوط به دیشب که دایی و مامان بزرگ خونمون بودن، اومده بودن سر بزنن به خواهرم که دندون عقلشو جراحی کرده، حالش هم خوبه خداروشکر )
از یک عصر بهاری نسبتا سرد دارم مینویسم. انقدر سرم شلوغه که خیلی وقت نمیکنم بیام اینجا. سه تا امتحان میانترم داده ام و یکی هم فردا خواهد بود. ریاضی مهندسی رو ۸ از ۸ و برنامه سازی رو ۵ از ۵ گرفتم خداروشکر. انشاا... که طراحی الگوریتم هم خوب باشه. یکم خوندم اما باید باز درست بخونم، که وقتی این مطلب رو پست کردم میرم میخونم.
این روزها رو خیلی دوست دارم، دانشگاه رفتن و درس خوندن، کار کردن، حس خوب، سلامتی، خوشبختی، خدا، دوستان و همه چیزای خوب. خدایا شکرت برای خوشبختی، برای بودنت، برای همه چیز.
میانترم ریاضی مهندسی رو ۸ از ۸ شدم و یه مثبت هم احتمالا گرفتن برای حل تمرین و یه مثبت هم احتمالا برای برنامه نویسی شیء گرا گرفتم برای تمرین . میگم احتمالا چون مطمئن نیستم.
خدایا شکرت برای همه چیز :)
امروز با دوستم فاطی رفتیم کافه لوتوس. شیک نوتلا خوردیم و بعدشم رفتیم قلب سفید که اسلایدر بخوریم، بسته بود مجبور شدیم بریم مجتمع پارک مرغ سوخاری بخوریم.