مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۱مرداد

الان کاملا اتفاقی دیدم که تو یادداشتای گوشیم نامه ای به ۲۱ سالگیم نوشته بودم و یادم رفته بود اصلا نوشتمش. نامه اینه:

نامهایبهخودمدربیست‌ویکسالگی:

 

سلام:) منامسال،دربیست‌سالگیخودمروبهترشناختم. درواقعاهدافمبیشتربرامروشنشد. همچنینبرایزیباییورسیدگیبهخودماطلاعاتبیشتریکسبکردموبرنامهریزیهایبهتریانجامدادم. 

منبهخدانزدیکترشدم،ومیخوامبیشترتربهحرفایخداگوشبدموباخداحرفبزنم. 

یکبرنامهخوشحالیداشتمکهعالیبود،بازهمازاینکاراخواهمکرد.

قبلاهممیدونستمکهمیخوامبرنامه‌نویسبشماماالانبیشترمیخواموبراشتلاشمیکنموقرارهبیشترهمتلاشکنم. 

علایقدیگه‌امهمنوشته‌ام،خیلیزیادن:) خداروشکرمیکنمکهاین‌همهعلاقهبهمندادهوانشاا... بتونمازهمهاینعلایقاستفادهکردهولذتببرم. 

بهاینفکرمیکنمکهبیست‌سالگیسن‌قشنگیهست. اسمشهمقشنگهوبسیاررُنده:) بهاینفکرمیکنمکهچهسالهایقشنگیدرپیشدارم. پرازخداوعشقودانشوسلامتیوپولوهمهچیزهایخوبِخوب:) 

مژگانِعزیز،همیشهبهیادداشتهباشخداباتوهست،درهرشرایطی. همیشهبرایاهدافتوبرایموفقیتتلاشکن. وبدونخداییهستکهبهتکمکمیکنه. همیشهوهمهجاباتوست.

دوستتدارم:) 

مژگانِبیستساله. درتاریخ۱۶اسفند۹۷:)

 

 

بعد از خوندش اشک توی چشمام جمع شد و البته حالم کلی خوب شد. خدایا شکرت. یادم باشه بازم هی بخونمش این نامه رو. :)

مژگان ❤😻
۳۱مرداد

کتاب جاذبه میان ما رو فکر کنم توی دو روز خوندم . به رمان پرکشش و خوب بود که مثل اغلب کتاب ها چیزهایی برای یاد دادن داشت. الانم میخوام روان درمانی اگزیستانسیال رو شروع کنم. صد تایی شدن پست های موضوع کتاب هم مبارک :)

مژگان ❤😻
۲۹مرداد

امروز میخواستیم بریم تاژوان از اون جوجه خوشمزه ها بخوریم که نیمه راه بسته بود. البته میشد از اون طرف رفت اما من پیشنهاد دادم بریم ساباط پیتزا بگیریم . خلاصه رفتیم و یکم طول کشید چون زود رفته بودیم. تو این فاصله رفتم اون مغازه مورد علاقه‌ام توی خیابون مهرداد و یه مانتو و یه کیف گرفتم. با این حال دلم پیش به مانتو که نگرفتم مونده و نمیتونم بی خیاااالش بشم. انقدم مانتو گرفتم از اول تابستون که فکر کنم دیگه بسه و نباید بگیرم. فکر کنم شیش تا خریدم تث این دوماه. و واقعا متنفرم از اسراف اما درمورد مانتو دست خودم نیست و جدیدا داره درمورد لوازم ارایش هم از کنترلم خارج میشه خریدش. واقعا این مصرف گرایی بد چیزیه. همشم به این خاطره که بازار باید یه جوری به ما چیز بفروشه تا سودش زیاد شه و باز بتونه سرمایه‌گذاری کنه( انچه پس از خوندن کتاب انسان خردمند میدانید، البته به چیزایی در این مورد قبلا هم میدونستما). 

خلاصه که پیتزا مرغ گرفتم که خوشمزه بود اما تا خونه یکم سرد شد. گریل مرغش زیاد خوب نبود. و دلی که پیش اون مانتو مونده، به خودم گفتم مانتو مشکی زیاد دارم اما خب الان استدلال میکنم اون جنسی ندارم و تازه شومیزشم خیلی خوب بود. :) 

مژگان ❤😻
۲۹مرداد

کتاب انسان خردمند الان تموم شد و اومدم راجع بهش بنویسم. در یک کلمه بگم عالی بود، به خصوص اینکه باعث میشه ادم تفاوت های نژادی رو نادیده بگیره و کلی اطلاعات کسب کنه. البته من با همه چیزایی که گفته موافق نیستم.

جالب تربن بخش‌هاش برای من تا اونجا که یادمه انقلاب شناختی، بخش های مربوط به مهندسی ژنتیک و سایبورگ و مهندسی حیاط غیر طبیعی و پول بودن. انقلاب صنعتی و علمی هم جالب بودن و البته میشه گفت کلا کتاب جالبیه و کلی حرف برای گفتن داره. درمورد امپراتوری ها هم چیزای خوبی داشت و درمورد خیلیییی چیزا. کتاب انسان خداگونه رو هم حتما خواهم خوند.

 این کتاب رو با وجود زیاد بودن صفحات توی ۳ هفته و خرده‌ای تموم کردم. چون هم جالب بود هم امانت. البته یکم سرم شلوغ بود به خاطر کار وگرنه شاید زودتر تموم میشد.

 

پ.ن: خلاصه که بسی لذت برم از این کتاب. خدایا شکرت :) الانم دلم لک میزنه واسه یه رمان عاشقانه :) و راستی عید غدیر مبارک :)

مژگان ❤😻
۲۶مرداد

من امروز رفتم پیاده روی و کلیییی حس‌ خوب‌ گرفتم. توی یک ساعت مسافت تقریبا زیادی رو رفتم و یه کیک و ابمیوه عم خوردم که لاغر نشم یه وقت 😁 اخه واقعا نمیخوام از این لاغرتر بشم و میخوام همینجوری توپر بمونم. در ضمن کلی از سکوت و ارامش نسبی خیابون توی ساعت هشت صبح میشه لذت برد :)

بعدشم که مشغول کار شدم و الانم میخوام کتاب بخونم.

مژگان ❤😻
۲۴مرداد

چند تا خبر بدم و برم. برام یه بسته از ویناکیس و یه بسته از دیجی کالا اومد حاوی چیزای ارایشی بهداشتی. امروز استخر صدف بودم. دیروز ناخنامو ژلیش فرنچ کردم. همچنان در حال مطالعه انسان خردمند هستم که بسیار جالبه. الانم کللللی خوابم میاد چون که اخر تایم استخر رفتیم جکوزی و از اون موقعی که بیرون اومدیم ازش تا حالا خوووابم گرفته. ناهار هم اکبرجوجه داشتیم و میخوام بخوابم دیگه واقعا :)

مژگان ❤😻
۲۲مرداد

خب خب خب :) من امروز پای میخی رفتم توی استخر :) یه‌شنبه رفتم عمیق کرال پشت اما پای میخی رو نرفتم چون قمقمه‌های کمرم کم بود. اما تو این چند روز همششششش بهش فکر میکردم و بالاخره امروز سه بار رفتم. یه بار از کنار استخر، یه بار روی سکو کوچیک و یه بار روی سکو بزرگ( با جیغ). کلا فووووق العاده بودددددد :) حس خیلی خوبی دارم. غلبه کردن به ترس واقعا اعتماد به نفس میاره .

دوچرخه رو تقریبا بلدم و کرال پشتم تقریبا خوبه، اما دوچرخه‌ام بهتره. برم فعلا :)

+خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۱۹مرداد

امشب رفتیم تئاتر رابینسون کروزوئه با شیوا، خیلییی جالب بوددددد. و اینکه یه کتابم خریدم از دکتر یالوم 

مژگان ❤😻
۱۴مرداد

امروز خیلی خیلی خیلی خسته شدم: صبح توی تختم غلت می‌زدم و داشتم فکر میکردم امروز دیرتر کارمو شروع میکنم و تا هر وقت بخوابم توی تخت می‌مونم. بعد پاشدم صبحونه خوردم و داشتم یکم اتاقمو جمع و جور میکردم که دیدم اداره کاریابی اسمس داده برای آزادسازی مدرک بیاین. سریع حاضر شدم رفتم، نامه رو گرفتم و رفتم اداره کار. اونجا گفتن باید اصل مدرکتو بدی. اصلش پیش دانشگاه بود. تماس گرفتم گفتم چیکار کنم گفتن به فلان داخلی بزن که اونم جواب نداد. هیچی رفتم دانشگاه از اموزش بپرس، از حسابداری بپرس؛ اخرش گفتن باید بیست میلیون تومن سفته بدی تا مدرکو بهت بدیم. رفتم دنبال سفته که هیچ‌جا نداشت. اخرش مامانم گفت بیا دنبالم با هم بریم. دیگه گیر آوردیم سفته رو و دادمش به حسابداری و مدرکمو گرفتم. قرار شد مدرکو که پس دادم سفته هارو بهم پس بدن. همش هم میگفتم تا دوشنبه اموزش هست و دیگه میره برای هفته بعد. اگه امروز نگیرم دیگه نمیشه چون باید زود نامه رو ببرم اداره کار. البته مطمئن نیستم فقط تا دوشنبه باشه اما به هر ترتیب کلی عجله کردم که کارم راه بیفته. 

البته که فردا هم باید برم باز اداره کار و از ته دلم امیدوارم زود و به خوبی انجام بشه. تازه اینم نگفتم که وقتی رفتم اداره کار‌ کپی شناسنامه اینا یادم رفته بود. دیگه هی‌ راه رفتم تا یه فتوکپی پیدا کردم. 

الانم تازه پروژه هام تموم شد، منتظرم چاییم سرد بشه بخورم. خیلیییی خسته ام خیلییییییییی.

مژگان ❤😻
۱۳مرداد

کلییی خستم و خوابم میاد، صبح پاشدم پروژه انجام دادم بعد رفتم استخر بعدم حاضر شدم برم کنسرت. بعد کنسرت هم عموم اومد دنبالم و تانیا جونم رو دیدم؛ بهم گفت مشان الام :) ینی سلام. بعد اینکه بردیمش بازی کرد یکم و الان اومدم خونه نماز خوندم و گفتم تا یادم رفته بیام ثبت کنم امروزو.

ثبت کنم که چقدررر کنسرت خوب بود و خوش گذشت و کلی از اهنگارو بلنددد خوندم :) و لایو هم گذاشتم، کنسرت محمد علیزاده بود، و برم بخوابم دیگه :)

 

+پاهامم از کفش پاشنه بلند درد میکنه. :)

مژگان ❤😻
۰۶مرداد

بالاخره بعد اژ صد سال دارم به استرینگ‌کست گوش میدم دوباره، درمورد اینترنت 

مژگان ❤😻
۰۶مرداد

امروز اولین جلسه کلاس شنا بود. صبح پاشدم دو تا مطلب نوشتم، بعدش رفتم دنبال مرضیه برای کلاس. خیلییی خوب بود با اینکه فعلا چیز خاصی یاد ندادن. بعدم ناهار استراگانف داشتیم :) بعدم که دوش گرفتم و سشوار. الانم یه مطلب نوشتم و باید عکسشو درست کنم. 

خوابم میاد شاید یه کمم بخوابم. و اینکه کتاب انسان خردمند رو شنبه شروع کردم. خیلی خوبه. 

مژگان ❤😻
۰۴مرداد

کتاب سیر عشق رو سریع خوندم. البته به خاطر کار نشد خیلی سریع بخونم اما حداقل سریع تر از همه کتابهای اخیر بود. خیییلی کتاب خوبیییی بود، به خصوص بخش اماده ازدواج و البته همه بخش‌های دیگه ش. چیزایی یاد میده این کتاب که اصلا عجیبه. اینکه در پس هر رفتار یا حرف ممکنه چیز بیشتری وجود داشته باشه؛ چیزی از گذشته فرد. 

و خیلییی چیزای دیگه. کتاب بسیار عالی بود. 

کتاب بعدیم هم کتاب انسان خردمند خواهد بود منوط به اینکه دختر عموم یادش نره بیاره برام. :)

مژگان ❤😻
۰۱مرداد

‌امشب توی ایوون خوابیدیم :) چه شیرین :) حرف داریم میزنیم. راستی خبر دار شدم امروز تانیا گفته تلخت باغ حمیده :) 

مژگان ❤😻
۰۱مرداد

دیروز رفتم کلاس کیک خامه ای مدرن، خیلییی خوب بود و خیلی خوش گذشت و مزه کیک هم عالی بود. صدف هم بسیار مهربون و خوش اخلاق. بعد رفتیم فیش اند چیپس.

بعدشم پروژه داشتم و الانم پروژه دارم. برم پس :) 

مژگان ❤😻