تمام عمرم میدونستم که عاشق نوشتن ام اما قسمت بود آلان شروع کنم کتابمو! نمیدونم چی میشه ولی دلم میخواد واقعا دلم میخواد یه کتاب بنویسم حتی اگ هیچوقت چاپش نکردم! یه اشتیاق عجیبی دارم بدون توجه به نتیجه که واقعا برای خودمم عجیبه! البته انشاا... که چاپ کنم و کتاب خوبی بشه. دلم میخواد واقعا کمک بکنه به همه.
+دیروز رفتیم فریدون شهر و واقعا خوش گذشت. توی برفا عالی بود. عاشق این سفرای کوتاه جاده ای ام. انشاا... سال دیگه میخوام کلی سفر کوتاه برم.
+بابام وقتی ما نیستیم میاد بخاری اتاقمو روشن میکنه :) امشب بوسش کردم برای این کار.
بعدا نوشت: مامان امروز صبح میگه منم تا حالا چند بار که کلاس بودی برات بخاری رو روشن کردما! :*****