خب امروز سیزده به دره و احساس میکنم باید درمورد عید بنویسم. در اصل میخواستم بیشتر بنویسم تو ایام عید چون برام دوست داشتنیه اما نشد چون ژورنالینگ رو شروع کردم و ترکیبش کردم بعد با شکرگزاری
اما تو عید عیددیدنی رفتیم بیشتر از چیزی ک برنامه داشتیم اما خوب بود. و اینکه یه بار کافه با خواهرم و یه بار خودم که کرپ خوشمزه خوردم. و کتابمو تموم کردم. امیدوارم امروزم کتاب الکترونیکی رو تموم کنم
دیرروز دعوت شدیم مهمونی و خوش گذشت و به ایده جدیدی رسیدیم که نمیدونم چطور میشه اما امیدوارم اوکی بشه. بعدم اینکه دهم چمدون بستیم و خلاصه که اینجوری. عجیبه که انقدر به کارم وابسته شدم این روزا! یعنی امروز هم دلم میخواست لپ تاپ همراهم بود واسه کار شاید از ذوق سفر!
اما حس خوبیه
خداروشکر
الانم اش خوردیم عصرانه و مامان بزرگ بابا ستاره مامان اینجا هستن و همه چی عالی. راستی چای با عطر شکوفه هم دم کردیم =)
امیدوارم سال فوق العاده ای واسه هممون باشه.