+اخیرا دو خواب از پدربزرگ عزیزم دیدم. در یکیش خیلی خیلی خوشحال بودم که اون زندهاس و اینکه خوشحال بودم که میشه برامون داستان و قصه بگه. و در دومی داشت چای دم میکرد، بهش گفتم که آقاهاشم خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود. واقعا هم همینطوره. جالبه که توییتر دو خواب احساس خوشحالی و دلتنگی رو کاملا و خیلی واضح حس کردم و الانم اگه خوب فکر کنم این حسا رو میتونم تجربه کنم. به ویژه اینکه واقعا دلم براش تنگ شده. و دوسش دارم و خودش میدونه. :* :)
+مامان بابام هرشب کامیون رو میبینن، یه سریال نوروزیه. و هر شب هم کلی ازش انتقاد میکنن و معتقدن چقدر بی مزه اس ! گاهی خاموش میکنم گاهی میبینن تا تموم شه. البته امشب تا الان انتقادی نکردن :دی
+راستی امروز رفتیم عباس خیلی هوا خوب بود و شکوفه های زیبا و هوای عالی. به به به به.