مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
۲۷خرداد

ساعت شش پاشدم درسو دوره کردم ، امتحانو دادم. پروژه رو نشون دادیم (که یکم ایراد داشت)؛ بعدش به استاد گفتم میشه زود صحیح کنین از استرسش بیایم بیرون( البته استرسشو نداشتم بیشتر کنجکاو بودم ببینم چند میشم، نمیدونم چرا این حرفو زدم😁) که استاد گفت اصلامیخواین همین الان صحیح کنم؟ گفتم اره، هیچی دیگه صحیح کرد با مهربونی و ارفاق :) و شدم ۱۶.۲۵ از ۱۹ . حالا نمره های عملی هم هست. بعد هم رفتیم بستنی خوردیم با شیوا. اومدم یکم پروژه کاری انجام دادم، بعد ،خوابیدم و خیلی زود پاشدم رفتم ارایشگاه ؛ اینجا دیگه خیلییی خوابم میومد. بعدش یکم دور زدیم اومدم خونه، بعد باز پروژه کاری بعد سریع دوش گرفتم ، بعد رفتم پیش خیاط که نبود بعدم اومدم باز پروژه کاری و پروژه درسیم که الیته درسیه انجام نشد. الانم میخوام بخوااااابم. اینارو گفتم که بگم چقدرررر شلوغ بوده امروز، تازه جواب دادنای وسطش به سفارش های کار پونیشا  هم بود. 

البته که خوشحالم از پرکاری و خداروشکر میکنم از حس خوب کار کردن :) و درس خوندن و فعالیت کلا. 

الان یکم نت و بعد بخوابم دیگه. :) شب بخیر دنیا :)

مژگان ❤😻
۲۷خرداد

تا آلان برنامه نویسی شی گرا میخوندم ، چون از اول جدیش نگرفتم و هی وسطاش ولش میکردم ، جزوه اوم که تموم شد پاشدم رفتم پیتزا خوردم با مامان اینا و دور زدیم و یه روسری لمه طلایی به غایت خوشگل هم خریدم.

شیش میخوام پاشم دوره کنم. برم ی ذره اینستا و بعد بخوابم.

مژگان ❤😻
۲۶خرداد

عکس بچگیامو گذاشتم استوری، دوستام گفتن هنوزم همون شکلی فقط بزرگ شدی :) انقدرم با نمکه عکسه ، تعریف از خود نباشه :)

انقدررررز این روزا سرم شلووووووغه، امتحاناااا و پروژه دانشگاه و پروژه کاری و خیاط و ارایشگر :) 

سرم خلوت شه تو فکرم یه کار هست انجام بدم. اگه بشه خیلی خوب میشه. انشاا... که میشه :) یه پروژه کاریه برای خودم. 

مژگان ❤😻
۱۹خرداد

نوزدهم خرداد همیشه برام خیلییی خیلی خاص بوده که طبیعیم هست. چون که روز تولدمه خب . اما اکثر وقتا به خصوص سالای اخیر نشده تو روز نوزدهم تولد بگیرم به خاطر امتحانا. و مجبور شدم بعدش تولد بگیرم. امروز تصمیم. گرفتم یا از سال دیگه یا از سال بعد تا ابد همیشه تو روز نوزدهم تولد بگیرم واسه خودم. :)

و اینکه تولد امسالم هم موکول شد به بعد امتحانا. و من بیست و یک ساله شدم :)❤️

مژگان ❤😻
۱۹خرداد

تولدم مبااارک :) برای اولین بار فعلا :))))

مژگان ❤😻
۱۷خرداد

امروز ظهر موقع خواب و بیداری، یادم اومد ما یه دختر کوچولوی نی‌نی تو خونواده داریم و این موضوع بی نهایت خوشحالم کرد! :)

مژگان ❤😻
۱۷خرداد

اخرین روزای بیست سالگی رو میگذرونم. پس فردا بیست و یک ساله میشم! اگه بخوام مهم ترین چیزا در بیست سالگیم رو بهش اشاره کنم میگم: کتابها برام اهمیت بسیار بیشتری پیدا کردن و نقششون در روشن تر کردن راه زندگیمم برام واضح تر شد. و اینکه فهمیدم از زندگی چی میخوام و رویاهام چیه، برنامه ریزیم باید چه جوری باشه. کلا حس میکنم توی بیست سالگی بیشتر از هر وقت دیگه ای راجع به خودم و دنیا فهمیدم. 

در واقع فکر میکنم همه وقتایی که فکر میکردم چقدر بزرگ شدم، با حس چقدر بزرگ شدم، توی بیشت سالگی کاملا فرق داشت و این یکی واقعی تر بود! 

همچنین توی بیست سالگی بیشتر از هر وقت دیگه ای به یادگیری علاقه پیدا کردم، حتی مباحثی مثل سری فوریه رو هم« دوست داشتم »بدونم! به مسائل فیزیکی،نجوم و کلا علمی خیلی علاقمند شدم و علاقه‌ام به مطالعه های خارج از کتاب چندین برابر شد. و هنوزم این علاقه رو دارم خداروشکر. همچنین گوش کردن پادکست رو هم به کارام اضافه کردم به ویژه پادکست علمی.

توی بیست سالگی لیست بلندبالایی از همه چیزایی که میخوام یاد بگیرم نوشتم و الان تصمیم گرفتم اکثر یا همشون یا حتی بیشتر از لیست رو توی بیست و یک سالگی انجام بدم. 

و یه چیز مهم دیگه؛ در سه ماه اخر بیست سالگی، برای اولین بار در زندگیم کار با حقوق انجام دادم، کار بی حقوق که همون کاراموزی های اجباری مدرسه و دانشگاه بود. اما الان کار با حقوق انجام میدم و چقدر مشتاق انجامش بودم و چقدرررر دوست دارم :) لذت میبرم که کاری انجام میدم و ازش پول درمیارم. حس مفید بود، کار بلد بودن، پول درآوردن و ... 

خلاصه که خدایا شکرت برای فرصت یک سال زندگی دیگه، خدایا شکرت که فرصت تجربه این معجزه بزرگ؛ «زندگی کردن» رو بهم دادی.شکرت که قراره بیست و یک سالگی رو با عالی بودن هرچه تمام تر تجربه کنم. منو لایق این کار بکن و کمکم کن تا همیشه :) به رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان :)❤️

مژگان ❤😻
۱۴خرداد

+بابام ی شعر خوند، گفتم کی گفته. گفت اگه بگم خودم میری توی کتابا میگردی و اسم شاعرو بهم گفت :))) اسن قضیه اشاره داره به یه خاطره تو بچگیم راجع به پروین اعتصامی

+تانیا قهر کرد باهاش بازی نکردم، بعد واسه به به آشتی کرد. هی موهامو شونه میکرد جوجه ی من . کلی هم کارتون باهام دید.

مژگان ❤😻
۰۷خرداد

امشب رفتم شهریه مو بدم که خیلی یهویی دیدم رتبه دوم شدم و تخفیف ممتاز علمی گرفتم ، ۱۸۰ تومان :) 

خوشحالم ک رتبه آوردم انشاا... این ترمم رتبه بگیرم و اول بشم اصلا :) 

پ.ن: دیشب تانیا اینا اومدن خونمون، دست منو میگرفت میرفتیم قدم میزدیم همه جای خونه :* گوشیو قایم میکنه به ما میگه نیس :* انقدرم جذاب شده با این موهاش آخههههه ماشاا... ❤️

مژگان ❤😻
۰۶خرداد

دلم شله زرد میخواست به شدت توی باغ، اومدیم خونه همسایمون برامون آورد :) 

چند روز پیشم رفتیم نظر مانتو سفید میخواستم گیرم نیومد و بعد فیش اند چیپس خوردیم اومدیم. قول میدم به خودم زود بیام اینجا باز بنویسم :)

مژگان ❤😻
۳۰ارديبهشت

لذت خوردن پنیرای خوشمزه و خمیر تازه و نرم فست فودی بچگی ها، که امشب پیتزای گوشت و قارچ محبوبمو ازش گرفتم :)

مژگان ❤😻
۳۰ارديبهشت

کتاب ظرافت جوجه تیغی تموم شد. از همون اول دوسش داشتم و هنوزم دارم انقدر که خوب بود این کتاب. الانم مرد زنجبیلی رو شروع کردم.

مژگان ❤😻
۲۷ارديبهشت

دیروز از سر کلاس طراحی الگوریتم میخواستم پست بذارم اما وقت نشد. چهارتا پروژه دارم که باید تحویل بدم . مسیج باکس فارسی، ماشین حساب اعداد مختلط، اتصال بانک به ویژوال با dependency و یه پروژه رشنال که واسه مهندسی نرم افزاره طبق سناریو فروشگاه. یکیشون کامله و یکی نصفه بقیه هم موندن و باید چند تا چیزم نصب کنم و علاوه به همه اینا کارمم هست. بنابراین وقت ندارم بیام اینجا! اما میام کم و بیش. میانترم طراحی الگوریتمم شدم 10/5 از 12 و خیلی خوشحالم از این بابت.

سه تا روزه هم گرفتم و باز هم خواهم گرفت انشاا... . شنبه شاید برم آرایشکاه.

الانم برم به ادامه کارام برسم.

شکر خدا را از بودنش. از زندگی :)

مژگان ❤😻
۲۴ارديبهشت

خدای عزیزم بهم توفبق داد امروز رو روزه باشم. ظهر کمی قرآن خوندم بعد نماز. شکر خدا رو از توفیق . 

افطای با بامیه و چای نبات و ماست و خیار و ته چین هم که به به :) خدایا شکرت از خوشبختی و حال خوب. 

پروژه ام توی پونیشا آخرشه و دیگه فعلا پروژه نمیگیرم اونجا چون دارم برای یه جا دیگه مقاله مینویسم. حالم خوبه خداروشکر.

امروز بعد دانشگاه نخوابیدم و در نتیجه خوابم میاد کمی. گات قسمت پنجمم دیدم. و به نظرم دیگه الان واقعا جان باید پادشاه شه. و همین :)

مژگان ❤😻
۲۳ارديبهشت

کناب انسان خردمند رو الان شروع کردم و میتونم بگم شگفت انگیزه.

الان سه تا کتاب همزمان دارم! ظرافت جوجه تیغی و دنیای سوفی و این یکی. ولی دیگه الان برم بخوابم نزدیک یکه!

مژگان ❤😻
۲۲ارديبهشت

+تانیا منو دید، با خوشحالی گفت مشااان، گوشی که داره داخلش کارتون میبینه رو ازش گرفتم با جدید نگام میکنه! کلی هم بازی کردیم. 

+آیدا بهم میگه چند سال از درست مونده؟ میگم یه سال، میگه یعنی سه ساله میری دانشگاه؟ فکر کردم چقدر زود گذشت و داره میگذره. دلم برای این روزای دانشجویی تنگ میشه قطعا! احتمالش بالا رفت که واسه فوق بخونم ! شاید بعد از کمی استراحت البته.

مژگان ❤😻
۲۲ارديبهشت

به به به این هوای بهاری، آب طالبی هایی که مامان عصرا درست میکنه، باقالی هایی که میپزه، گلهای محمدی که بوسون تو خونه میپیچه، بوی گلای باغچه، چقدر خوشگلی آخه :) ناهار هم کباب مرغ بسیار خوشمزه داشتیم. الانم نشستم به استراحت و میخوام طرفتت جوجه تیغی بخونم و مزه چیپس بخورم . شکر خدای را از زندگی :)

مژگان ❤😻
۲۱ارديبهشت

دیروز رفتیم باغ. و چقدر باغ خوشگله با اون علفای بلند، رفتم اخر باغ نشستم به کناب خوندن، ظراقت جوجه تیغی. 

رسیدم به جایی که میگفت بارون بهاری خورد بهش و دقیقا همون موقع کمی بارون گرفت. چه سکوتی، چه هوایی، چه آرامشی ، به به . خدایا شکرت . 

مژگان ❤😻
۱۶ارديبهشت

هوا هوای دوست داشتنی ماه مبارک رمضان هست. انشاا... که خداوند بهمون توفیق عبادت بده :)

مژگان ❤😻
۱۶ارديبهشت

پنجره رو باز گذاشتم تا بخوابم، نمیدونم تا ساعت چند طاقت میارم اما به نظرم خوبه این روزا که ممکنه اخرین روزای هوای سرد باشه(اخرین شبا) یکم برم زیر پتو موقع خواب :)

مژگان ❤😻