مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۰۲تیر

دیروز‌ یکم تیر جشن تولد بیست سالگیم رو گرفتم.با حضور دوستای گلم خیلی خوش‌ گذشت بهم. تمم طلایی و سفید بود ،لباس من طلایی و لباس بقیه سفید بود.

کیک هم طلایی بود با گلهای صورتی و عصرونه ساندویچ اولویه و ژله پرتقال و انگور بود.البته قرار بود این شام باشه اما ما زودتر خوردیم به درخواست بنده! و دیگه اینکه آخر جشن زنگ زدیم گفتیم تانیا رو بیارین،تانیا وقتی اومد اول بادکنک هایی که به سقف چسبیده بود رو میخواست اما بعد کم کم حواسش پرت شد و رفت کمی اولویه و چایی و این چیزا رو خورد.بعدش که من و کیانا بادکنک هارو از سقف کندیم اومده بود میخواست از چهارپایه بره بالا و وقتیم از بالا براش بادکنک هارو مینداختم کلی ذوق می‌کرد.اخر سر هم میون بادکنک های روی زمین کلللی بازی کرد و کلی حال کرد. بابام هم کمی‌ بردش توی‌ پارک و گفت آنقدر خوشش اومده بود و به بچه ها نگاه می‌کرد و یکمم رفت روی تخته فنر البته باباش نگهش داشته بود. 

بعدم من رفتم وضو بگیرم یکم نگاه کرده بود دیده بود نیستم بعد پاشده بود رفته بود در اتاقمو میزد هی :)))) مامانم بهش گفته بود اینجا نیست که الان میاد،وقتی اومدم نماز بخونم نشسته بود  نگاهم می‌کرد :) و میخواست مهر و تسبیح رو برداره که بهش ندادم :) وقتی هم داشتن میرفتن خونشون کیانا گفت مژگان رو بوس کن و تانیا برای اولین بار بوسم کرد :)))))) یه بوس‌کوچوووولوی خوشگلللل :))))کلی هم بای بای کرد باهامون :****

خلاصه همینا :) تولد که کلی خوب بود :) خدایا شکرت برای همه چیز :)

مژگان ❤😻