مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۷۲۳ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

۰۱فروردين

به نظرم یک فرودین تاریخ خیلی خوب و دوست داشتنی و بی نظیر و خاصیه :)

ما هنوز جایی نرفتیم. امشب انشاا... خونه مامان بزرگ خواهیم رفت و همه اونجا جمع هستیم.

در ضمن دیشب خواب پدربزرگم رو دیدم.

حالم؟ فوق العاده :))))) خدایا شکرت و خدایا لطفا حال هممون همیشه خوب باشه. :)

مژگان ❤😻
۲۹اسفند

+قصد داشتم ویژه نامه نوروزی مجله "زندگی ایده آل"  رو بخرم اما نرفتم جایی که داشته باشنش برای همین از توی فیدیبو دانلودش کردم.قبلا هم چند باری از فیدیبو دانلودش کرده بودم اما این بار هم به این نتیجه رسیدم نسخه کاغذی مجله واقعا بهتر از الکترونیکیشه.حداقل برای من.

+حدود ساعت ده رفتم یه دوش گرفتم با آب نه خیلی گرم و با فشار کم. به هرحال خداروشکر اونقدر هاهم سرد نبود و به خوبی گذشت :)

+هنوز کتابای نوروزی ام رو نگرفتم و شاید بعد از عید برم از فرشچیان بگیرم، چون از چند تا کتابفروشی سوال کردم و فرشچیان بعد از عید زودتر از بقیه باز میکنن.


مژگان ❤😻
۲۷اسفند

امشب رفتیم عیدی شوهر خواهرم رو بردیم خونشون. لباسهاش و هفت سین و تخم مرغ و آجیل و گل و اینا. سفره مون خوشگل شد و دوست داشتنی خداروشکر :)

مژگان ❤😻
۲۵اسفند

+دیروز فیلم "ایتالیا ایتالیا" رو دیدم.در بعضی جاها سبکش جالب بود اما بعصی جاهاش حوصله م رو برد و زدم جلو. در کل بد نبود.

+امروز یک فیلم راجع به موجودات عجیب دیدم که خیلی جالب بود.نمیدونم از سری فیلمهای هری پاتر هست یا نه اما وقتی هری پاتر رو در فیلیمو سرچ کردم این فیلم رو آورد.اسمش رو نمیدونم و تا پایانش رو ندیدم و البته بعضی جاهاش رو زدم جلو.

+این روزها دارم کتاب "تمام چیزهایی که نمیگوییم" رو میخونم که کتاب خوب و جالبیه.

+امروز رفتیم خریدای باقی مونده از چیزهایی که باید برای عید ببریم خونه شوهر خواهرم رو خریدیم.وقتی امتحانی چیدیمشون جالب و قشنگ شدند. ایشاا... که خوب بشه و به خوشی استفاده کنن.

+امروز ساعت سه از خواب بیدار شدم و رفتم آرایشگاه و بعد از کمی معطلی کارامون انجام شد.این دفعه به جای کوتاه ابروهامو بلند برداشتم.

+پست بعدی احتمالا راجع به سال 96 من خواهد بود :)

مژگان ❤😻
۲۳اسفند

(این مطلب مربوط به چهارشنبه سوری یعنی 22 اسفند هست و چون الان ساعت از دوازده گذشته تاریخ 23 اسفند براش ثبت میشه)

امروز از ساعت پنج و نیم تا یازده و نیم مهمونی بودیم.تولد یک سالگی دختر عموم تانیا بود (البته تاریخ اصلی تولدش 28 ام هست)و به همین مناسبت و به مناسبت چهارشنبه سوری باغ عموم دعوت بودیم. بسیاااار زیاد خوش گذشت.خیلییی خوش گذشت و حال داد. خواننده خوبی آورده بودن و بابام از اول تا آخر رقصید :) بعد کلیییی ترانه و اینا رفتیم شام خوردیم و بعدش هم انیش بازی و فشفشه و نخ شادی و... بعد هم از روی اتیش پریدیم.من اولین و تنها دختری بودم که از روی آتیش پریدم :)))) بعد کلی وقت یکی دوتا خانوم هم پریدن.و بابام که بارها وقتی اتیش زیاد بود پرید.

خلاصه واقعااا خوش گذشت و عالی بود.ایشاا... که به همه خوش بگذره و عالی باشه برای همه، همچنین ایشاا... خب بی خطری باشه برای همه و دل همه شادِ شاد باشه. :)💜

خدایا بسیاااار شکرت :)


پی نوشت درباره تانیا: تانیا جونم الان دیگه میتونه راه بره،هرچند مدتی یک بارمیافته.امشب بهش کمی مرغ دادم . و شوهرخواهرم توی بغلش خوابوندش :))) آخر جشن هم توی اتاق با یه بادکنک کلی سرگرمش کردم. بادکنک رو باد میکردم و میدادم دستش اونم هی فشارش میداد و دهنش رو میذاشت به یه قسمت از بادکنک تا اونم بتونه کاری که من کردمو انجام بده :))) 

بعضی وقتا هم باد بادکنک رو خالی میکردم توی صورتش اونم کلی کیف میکرد :)))

مژگان ❤😻
۲۱اسفند

مدتها بود، شاید از تابستون، که پر کردگی دندونم افتاد(فکر میکنم) و یه حفره ای ایجاد شد که غذاها میرفت داخلش و باعث درد میشد. منم به علت تنبلی و بعدش به خاطر پروژه هی نمیرفتم درستش کنم. تو این مدتم هی از اون طرف دهانم غذا میخوردم.تا اینکه پروژه هم تموم شد ولی بازم هی تنبلی کردم و پیگیری نکردم تا اینکه یه تیکه ی کوچیک از دندون شکست.و دیگه اگه غذا به دندونم میخورد درد میگرفت منم یکی دوروز بعد شکستنش بالاخره رفتم عکس گرفتم ،البته همون روزم تنبلی میکردم و نمیخواستم انجامش بدم ولی دیگه دردناک تر شده بود و شنبه یکمش انجام شد و امروز عصب کشی و پر کردن کامل شد و اینجوری شد که میتونم بگم دندون نو پلو بخور :)))))


پ.ن: امروز کتاب "عقاید یک دلقک" تموم شد. سرسری خوندمش و زیاد بهش دقت نکردم.

مژگان ❤😻
۲۱اسفند

همین الان از ضیافت خودم برای خودم خارج شدم 😀امروز ماکارونی با پنیر پیتزا پختم و نتیجه عالی نبود اما خوب بود،  به خصوص برای اولین تجربه :) دستور پختشم از سایت2nafare.com برداشتم.

نمیدونم قبلا نوشتم یا نه اما تازگی ها به شدت عاشقققق آشپزی شدم و هی دلم میخواد چیزای جدید و خوشمزه بپزم. 


مژگان ❤😻
۱۹اسفند

+امشب رفتم دندونمو عصب کشی کردم.فکر میکردم قبلا هم دندون عصب کشی کرده ام اما این اولی بود. دندون پزشکی همیشگی مون مدتیه رفته خارج از کشور و یک دندون پزشک معتمد خودش رو جایگزین کرده. این بار اولی بود که پیشش میرفتم و خیلی دکتر خوبی بود.یه جاهایی برام توصیح میداد چیکار میکنه و علتش چیه و درد داره یا نه و... تازه عصبم هم بهم نشون داد :)))) یه چیز گوشتالوی کرم مانند کِرِمی و صورتی کوچولو که دکتر گفت بخشی از عصبته. خلاصه الان که هنوز نیمی از دهانم بی حسه ایشاا... که درد نگیره :)


+امروز فیلم "اتاق" محصول سال 2015 رو دیدم.همونطور که قبلا نوشتم کتابش رو خیلی خوب نخوندم چون به نظرم کمی خسته کننده بود.اما فیلم خوب بود و پایانی خوش داشت.


+مامان بزرگم امشب اینجاست :)

مژگان ❤😻
۱۸اسفند

خب امروز روز مادرجاننن و زن بود :) اول از همه بگم که دیشب شوهرخواهرم برای مامانم و خواهرم کادو و گل و شیرینی آورد. امروز هم اول پاشدیم بریم یه جایی که قبلا رفته بودیم اسب سواری و اینجور چیزا داشت که اونجا رو تعطیل کرده بودن. خلاصه برای دومین بار رفتیم رستوران ترنج بانو که این دفعه اندازه اون دفعه بهم نچسبید.شاید چون اوندفعه کلی راه رفته بودم و گرسنه بودم ولی به هرحال این بارم خوب بود خداروشکر :)

بعدش عصر کادوی مامان شوهرخواهرم رو دادیم خواهرم و شوهرش ببرن .بابامم رفت مسافرت.و من و مامانم رفتیم خونه مامان بزرگ کادوی خاله و مامان بزرگ رو دادیم و منم طی یک عملیات سورپرایزی به مامانم کادو دادم :) انقدر اون لحظه ای که خوشحال شد بهم چسبیییید :) دوستت دارم مامان جونیمممم و دوستت دارم بابا جووونیمممم :)))

داییم هم اومد گفت فردا روز برادره و شنبه ی دیگه روز دایی،حواستون باشه 😀

ایشاا... خدا همه مامان باباهارو حفظ کنه. :) و مامان بزرگ بابا بزرگا و دایی و خاله ها و عمو و عمه ها و همسرانشون و بچه هاشون و همه ی رو خلاصه :)

ایشاا... همه شاد باشیم همیشه :)

و در ضمن ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) مبارک :)

مژگان ❤😻
۱۶اسفند

خب قبل از هرچیز باید اعلام کنم که امروز فسنجون پختم :) قبلا چند باری پخته بودم اما نه از روی جایی فقط با اطلاعات کمی که از اطرافیان گرفته بودم و فسنجون ها چندان خوب نشدن.

و البته یکی دوباری هم قیمه درست کرده بودم از روی کتاب آشپزی که اونها بد نبودند.به هرحال همه اینها برمیگرده به چندین سال قبل و امروز بعد از سالها پاشدم از روی این لینک فسنجون پختم. بعدش البته این لینک رو دیدم و تصمیم گرفتم دفعه بعدی از روی اون درست کنم.

به هرحال نتیجه بد نبود و تا حدی خوب هم بود.به چز چند ایراد کوچیک مثل زیاد بودن پیاز و نسبتاً درشت بودنش و اینکه آب خورشت خیلی کم بود.

خلاصه که مدتیه خیلی دلم میخواد غذاهای جدید بپزم و ایشاا... شروع خواهم کرد به پختن.

برای دستور غذاها هم از سایت "دونفره.کام" استفاده خواهم کرد :)

هرچی پختم هم میام اینجا مینویسم ایشاا... :)

و خدایا شکرت :)


پی نوشت :این روزها کتابهای "پس از تو" و "عقاید یک دلقک"  رو میخونم. "پس ازتو" داستانی به جذابیت "من پیش از تو" نداره اما نحوه نگارش و ترجمه از نظر من فوق العاده اس و بسیار دوستش دارم. "عقاید یک دلقک"  رو هم بیشتر به این علت میخونم که تموم شه و کمییی هم جذبش شدم.

مژگان ❤😻
۱۴اسفند

امروز رفتیم خیابون ابن سینا کلی پارچه گرفتیم.من برای خودم یک پارچه تاپ و دامنی قرمز مشکی بسیار خوشرنگ گرفتم. مادرم هم برای مامان بزرگ و خاله و خودش و خواهرم کلی پارچه گرفت. درضمن من یک لاک اکلیلی هفت رنگ گرفتم که خیلی دوسش دارم :)

بعدش هم رفتیم رستوران ترنج بانو توی اتیشگاه که غذاش خوشمزه و نسبتاً با کیفیت بود.همینطور ظرفای جالبی داشت.

الانم درحال خوردن هات چاکلتی هستم که خودم درست کردم و خوشمزه ام هست و داشتم کتاب "پس از تو" رو میخوندم :) نمیدونم شب بریم بیرون یا نه.

مژگان ❤😻
۱۱اسفند

به تازگی متوجه شده ام که اگه مدتی در یک مهمونی جایی باشم بعدش حتما باید برای یک مدت مثلا یک روز توی اتاقم تنها باشم تا دوباره شارژ بشم! 

مثلا امروز برای ناهار باغ شوهر خواهرم اینا دعوت بودیم و حدود هشت برگشتیم خونه. کلی خوش گذشت. پاسور بازی کردیم و وسطی و شیر و پلنگ  و اسم فامیل و موشک کاغذی بازی و در آخر گل یا پوچ :) 

الانم کمی بدن درد دارم از بس دویدم. و اینکه همونجور که در ابتدای مطلب گفتم باید حدود یک روزی شارژ بشم و شاید حتی نرم بیرون هم مشکلی نباشه برام( چون معمولاً باید هرروز برم بیرون،هرچند بعضی روزها مدت بیرون رفتنم کم باشه مثلا برای خرید کمی بریم بیرون.)

و همینا :)

مژگان ❤😻
۱۰اسفند

کارایی که این چند روز کردم اینان:پریروز رفتیم خرید از نظر برای خواهرم و یک فست فود جدید به نام دراگون رو امتحان کردیم که غذاهای نسبتاً خوبی داشت، دیشب مادربزرگم خونمون بود،امروز رفتیم کمی خرید و دو تا لاک گرفتم و یک سری چیز برای هفت سینی که قراره ببریم برای شوهر خواهرم اینا. 

این روز ها بعد از چند سال بازی blur رو دوباره نصب کردم.جالب و باحاله.همچنان عقاید یک دلقک رو میخونم که راستش خیلی جذبم نکرده،کتاب نغمه ای از آتش و یخ 1 که یکی از کتابهایی هست که got از روش ساخته شده رو هم میخونم، البته نه با دقت اما جزییاتی بیشتر از اونچه توی فیلمه داخلش هست. همچنین سریال dynasty رو میبینم که راجع به یک خونواده ثروتمند آمریکایی هست و بیزینس اونها و یک سری مسائل خونوادگیشون. به نظرم سریال جذابیه.

و در ضمننن امشب دوست عزیزم زهرا جان رو دیدم که بسیار دلتنگش بودم و دوستش میدارم و با دیدنش کلی انرژی گرفتم :) خداروشکر :) امیدوارم یه قرار بذاریم بیشتر همو ببینیم. :)

و امیدوارم ترم دیگه با هم بریم دانشگاه :)

خدایا شکرت برای همهههه چیز :))))

مژگان ❤😻
۰۷اسفند

امروووز رفتم سراغ سایت دانشگاه که ببینم نمره هارو زدن یا نه،دیدم نزدن تا اینکه شب شیوا توی گروه گفت برین نمره هاتون رو ببینین. اول رفتم توی بخش کارنامه دیدم نمره ای نیست فکر کردم سر کارمون گذاشته بعد رفتم توی بخش اعتراض به نمره(که نمرهای ما اول اونجا میاد)  دیدم که به به نمره ی پروژه رو زدن.... حالا چند شدم؟؟؟ باورم نمیشد.... 18.5🙌🙌🙌🙌🙌🙌 بسیاااار خوشحال و مسرور گشتم. خدایا شکرتتتتتت به شدتتتت. انشاا... که همه ی بچه ها با نمره عالی پاس بشن 😊😊😊😊 همچنین دست اساتید مربوطه درد نکنه، انشاا... موفق و خوب و شاد باشن همیشه :)

البته بعدش رفتیم ببینیم بقیه چند شدن که فهمیدیم هیچکس نمره نداره،ما هم فکر کردیم حتما اشتباهی شده و کلی زنگ و پی ام و اینا تا در آخر فهمیدیم نمره ی دو تا دیگه از بچه ها که استاد راهنمامون یکی بود رو هم زدن و فهمیدیم که خداروشکر همه چیز درسته 😊😊😊 بالاخرهههه راحت شدم از استرس و کار روی پروژه و...  باید یه استراحت حسااابی بکنم :)


پی نوشت: امروز رفتم خرید و تقریبا همه چیزایی که میخواستم رو گرفتم به جز چند مورد کوچیک. شب هم پیراشکی ویژه از "تین دونات" خوردم، به نظرم اونقدر ها خوشمزه نبود اما خب چیز نسبتاً خوبی بود. با این حال هنوز هیچ دوناتی به پای دوناتهای خیابون طالقانی نمیرسه :) همچنین امشب در فیلیمو چند قسمت فصل سه شهرزاد رو دیدم، قسمت پنج هم فردا میاد.

پی نوشت 2: مجدداً خداروشکر میکنم بابت پروژه ام و مجدداً آرزو میکنم همه ی همه هم با نمره های خوب پاس بشن. و کلاً امیدوار همیشه هممون، همه ی ما مردم حالمون خوبِ خوب باشه. انشاا... :)

پی نوشت 3: این نمره دیدنم و خرید و اینا مربوط میشه به روز یکشنبه 6 اسفند ماه اما چون ساعت از نیمه شب گذشته تاریخ هفتم واسش ثبت میشه. 

مژگان ❤😻
۰۳اسفند

دیشب رفتیم خرید عید خواهر و شوهرخواهرم. کلییب راه رفتیم و منم برای خودم از پاساژ افتخار بک جفت کفش خریدم و فکر میکنم این دفعه پاساژ افتخار از دفعه های قبلی که اونجا بودم کفش های خوشگل تری داشت.

خلاصه هنوز کمی خرید برای عیدم مونده.

امروز رفتم دانشگاه و واسه پروژه ام نمره ی 9 از دوازده گرفتم ؛نمره ی خوبیه خداروشکر و ایشاا...  که پاس شم و هممون پاس شیم با نمره های خوب :)

مژگان ❤😻
۲۹بهمن

امروز اتاق تکونی ام رو تکمیل کردم و کاری نمونده به جز طی کشیدن اتاقم که این رو هم موکول میکنم به اخرای ماه اسفند. الان هم مامان و خواهرم رفتن خونه نامان بزرگ و بابا داره تلویزیون میبینه و منم دارم کتاب عقاید یک دلقک رو میخونم.

خریدای باقیمونده از عیدم رو باید انجام بدم که البته جزیی هستند. و همین :)

مژگان ❤😻
۲۸بهمن

دیشب رفتم فروشگاه مورد علاقه ام و کلی چیزای خوشمزه از جمله شکلات تخم مرغی کیندر گرفتم که اولین بار بود میگرفتمش. بسیار خوشمزه بود و جایزه اش یه موتور سیکلت کوچولو بود که خیلی قشنگ و با کیفیته.در لحظه آخر نگاهم افتاد به پودر کیک رشد و با توجه به اینکه مدتها بود میخواستم کیک درست کنم برش داشتم و امروز عصر کیک پرتقالی که توش گردو و کشمش ریخته بودم پختم،البته با راهنمایی مادرم. خوشمزه بود و دلچسب :)

و کتاب مارک دو پلو رو هم همین الان تموم کردم. خیلیییی جذاب بود و همه ی سفرنامه هاش رو دوست داشتم.همه ی همشون. 


بعدا نوشت: بالاخره مانتوهام رو آویزون کردم توی کمد جدید و کفش و کیفهامو گذاشتم پایینش و در نتیجه کلی انرژی گرفتم و کمی از مرتب سازی اتاقم واسه عید(اتاق تکونی) رو هم انجام دادم :) فقط مونده مرتب کردن میز ارایشم و کمدم و تختم. خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۶بهمن

امروز رفتم دانشگاه و استاد گفت باید کمی روی طراحی پروژه ام کار کنم و خودم هم ته دلم موافق بودم.البته یه ریزه کاری های دیگه هم هست که باید انجام بدم.بخش زیادیش رو همین امروز انجام دادم و کار طراحی تموم شد.فقط مونده همون ریزه کاری های مربوط به لاگین و لاگ اوت.

حوصله ام رفته و زیادم رفته.تا الان داشتم کتاب مارک دو پلو رو میخوندم و آخرای سفرنامه پرتغال هستم.همونجور که گفتم این کتاب خیلی خوبی بود،  اگر همزمان با جلد اول نمیخریدم به علت اینکه خیلی از جلد اول خوشم نیومد شاید هیچوقت این رو نمیگرفتم.خوب شد گرفتمش :) 

مژگان ❤😻
۲۵بهمن

+و بالاخره امشب خوندن کتاب "مارک دو پلو" رو شروع کردم.فعلا در حال خوندن سفرنامه اول یعنی "کنیا" هستم. تا اینجا به نظرم این کتاب خیلی بهتر از کتاب اول هست و عکسای زیباتری داره.متن جالب تر و کیفیت بالاتر. خلاصه خیلی خوشم اومد و احتمالا بقیه کتابهای اقای ضابطیان رو هم بگیرم.

+امروز شوهرخواهرم و مادر و پدرش اومدن. کاسه هایی که داخلش براشون سمنو برده بودیم رو آوردن با محتویاتی داخلش. آب میوه ای هم که شوهر خواهرم برای ولنتاین داده بود به خواهرم رو خوردیم.خوشمزه تر از دلستر های معمول بود.

+دوشنبه برای پروژه رفتم دانشگاه و فردا هم باید برم. ایشاا... هممون پاس شیم بره :)

+ولنتاااااین هم مبارک :)

+خدایا شکرت برای حس های خوب :) ایشاا... همه همیشه سرشار از حسهای خوب باشیم. :)


مژگان ❤😻
۲۱بهمن

امروز عصر با مامان بابا،خواهر و شوهرخواهرم رفتیم نوتلا بار و من کرپ و موز و توت فرنگی خوردم. نسبتاً خوب بود.بعدش هم اومدیم فیلم "ساعت پنج عصر" رو دیدیم. درباره مردی بود که ساعت پنج عصر باید حتما میرفت بانک اما از صبح روزی که قرار بود بره بانک کلی مشکل براش پیش اومد و...  بازیگر اصلی سیامک انصاری بود و همه بار فیلم روی دوش اون بود قسمت کوچیکی هم مهران مدیری بازی کرده بود.فیلم بدی نبود اما یه جاهایی حرص درار بود.

مادربزرگ جان هم الان خونه ماست :) 

مژگان ❤😻