جمعه تابستونی، راستی امسال با تابستون بهترم :)
جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۱۹ ب.ظ
دیشب باغ بودیم البته شب برگشتیم. ولی واقعا خوب بود. یه حس خاصی داره اونجا. انگار زندگی خیلیییی ساده تره. وسایل اشپزخونه قدیمی ان و فکر میکنم همین یکی از دلایل جمله قبلیه. هوا عالی بود و البته سرد؛ یکم دراز کشیدم و خوابم برد دیگه نمیتونستم پاشم!
با سگ ها هم بازی کردیم. کوچیکه دزده تمام استخونای بقیه رو میدزده. از دستش سگ مشکی تمام مدت برای ساعتتها استخونش رو گرفته بود به دهنش میبرد اینور اونور. بیلی اولش قهر بود انگار با دستش جلو چشمشو میگرفت ولی بعد خوب شد. و واقعا واقعا زیبا شده، اصلا قابل مقایسه با اولش نیست.
الانم داره کتاب قرارمان کافه کاپ کیک رو میخونم و حسابی لذت میبرم.
۰۱/۰۴/۲۴