روز خوب
خب بازم اینترنت م»»»لیه و اومدم اینجا! کارایی که امروز کردم: یکم سرکار، بعد زبان خوندم، بعد فیلم و رفتیم باغ و خونه مادربزرگ.
امروز روز خیلی خوبی بود. شبش هم کلی راحت خوابیدم برخلاف پریشب و واااقعا خواب خوبی بودا، با یه بالش عاااالی جدید که مامانم بهم داد. حالم جسمانیم هم خیلی خوب بود خداروشکر.
خونه مامان بزرگ دایی ها رو دیدیم و حرف زدیم و خوش گذشت.
الانم کتاب فرار فرانسوی رو کمی خوندم و میرم سراغ کتاب خاطرات یک کتابفروش که اونم دوست دارم. و تازه ساعت نزدیک یازدهه نمیدونم زود خوابم ببره یا نه.
راستی یه پلن جدید برای اینده ریختم توی فولدر ژ قسمت شغلی که عاشقشم نوشتم. به امید خدا میدونم که بهش میرسم.
پ.ن: غمگین بودن برای وضعیت فعلی ممل((ک»ت هم که جزو روتینا شده این روزا، دیگه تکرارش نمیکنم. صبح یه حس بدی داشتم به خاطر همین قضیه. انشاا... خدا کمک میکنه و همه چی درست میشه.