فردا تعطیله :)
امروز؟ کار کردم بعد رفتیم بیرون برای رسوندن خواهرم سرکلاس، مامان بهم گفت یه سورپرایز برات دارم و منو برد رستوران برای ناهار، بوی قرمه سبزی میومد ولی قرمه سبزی توی منو نبود، چلو کباب سلطانی خوردیم با خورشت ماست و دوغ، خورشت ماست زیاد بود ولی خوشمزه. فضا خیلی صمیمی و با صفا بود. قبلا رستوران محمد رفته بودم بارها اما این بار یه میز نشستیم که جلوش ویوی خیلی خوبی داشت. گنجیشکا میومدن روی میزا میشستن و جیک جیک میکردن. از اون بحظه های خاص من و مامان بود.
بعدش باز رفتم سرکار در حالی که خوابم میومد، بهد کار دیدم مامان جلوی ایینه با نخ دندونه، گفت سعی میکنم یه چیزیو از زیر دندونم دربیارم. من نگاه کردم چیزی نبود.
سعی کردم بخوابم اما خوابم نبرد. ۵۰۴ رو غروب خوندم تازه. بعدش یاغی رو گذاشتیم اما وسطش حوصلم سر رفت اومدم سراغ گیلمور گرلز در حالی که ماسک روی صورتم بود. بوی نخودچی میداد و عاشق بوش شدم.
بعد پتو رو کشیدم روی پاهام و شروع کردم کتاب بادام رو بخونم. هوا خنکه و خیلی دلپذیر. به به که پاییز داره میاد انگار دوباره دارم زنده میشم!
فردا تعطیله، قبلا روزای تعطیل کار میکردم. فکر کنم واسه دو سال اینجوری بود به جز هفته قبل کخ نت بد بود. تصمیم گرفتم روزای تعطیل کار نکنم دیگه. هرچند که الان خلوت تریم و نت بده شاید بعدا کار کنم. قرار بود بریم شهر کتاب فردا ولی بابام میخواد بره سرکار میترسیم تنها بریم (دلایل اع،تراضی) ولی شایدم ظهر رفتیم.
خیلی ذوقشو دارم کاش بریم.
البته فردا یخ کار باید تحویل مشتری بدم ولی به جز اون کاری نمیکنم.