بارون پاییزی قشنگ و هوای سرد و به به
امروز روز فوق العاده خوبی بود. البته بی نقص نبود که خب زندگی همینطوره و خیلی زیباست! فکر کنم خیلی وقته این حس رضایت عمیق رو نداشتم و البته اتفاقات امروز باعثش نشد ولی بی تاثیر نبود.
خب امروز بعد کار دل درد داشتم و کمی استراحت کردم. بعد خوب شدم اما مامان و ستاره ارایشگاه بودن و ماشین نداشتم پس تصمیم گرفتم نرم کلاس زیان. بیست دقیقه از الارم گذشته بود که گفتم هوا به این خوبی اولین بارون پاییزی امسال و واقعا حیفه خونه بمونم. و احتمالا این هوا و درس خوندن منو یاد روزای دانشگاه میندازه. برای همین پاشدم سریع حاضر شدم اسنپ گرفتم رفتم کلاس. برگشتنی مامان دنبالم اومد و تو بارون رفتم اشتباهی اون طرف خیابون ولیییی خیلی خوب بود. اخ که چقد بارونو دوس دارم.
بعدم اومدیم خونه موهای قشنگ مامانو دیدیم و حرف زدیم و اینا: من رفتم سراغ مقاله انگلیسی و تمومش کردم. بعد هم که الانه! بارون میاد و صدای بی نظیرش. چه حس خوبی دارم واقعا. حیلیییییی خوب. خدایا شکرت برای همه چی. خدایا لطفا حال مردم کشورم رو هم خوب کن.