ماشین.
این چند روز برام عجیب بوده. همه چیز از جایی شروع شد که تصمیم گرفتم ماشین بخرم اما کمی پول کم داشتم و برای همین به بابام گفتم بهم پول بده و قبول کرد، شروع کردیم به گشتن اما اتفاق بد این بود که قیمتا مرتب بالا و بالاتر میرفتن! مثلا یه ماشین رو امشب دیده بودیم فردا بیست میلیون گرون تر میشد یا حتی توی یه مورد حدود چهل میلیون! کلی استرس گرفته بودم مخصوصا که قیمت سکه هم داشت میمومد پایین اون چند روز، تا اینکه بالاخره راضی شدم یه ماشین دیگه بخرم که در واقع از اول قصدشو نداشتم. قسمت طنزش اینجاست که سالها قبل عاشق این مدل ماشین بودم! حالا هم خوبه واقعا خداروشکر. اما اون همه استرس و درگیری فکری چند روزه، باعث شده الان حس عجیبی داشته باشم. به اضافه اینکه چهارشنبه نوبت جراحی دندون عقل دومه که واقعا ترسناکه برام. سری قبل در طول جراحی کلی ترسیده بودم.
حالا ایشاا... خدا خودش بهم کمک کنه زود تموم بشه و خوب تموم بشه. انشاا... بعدش میخوام چند روزی ریلکس کنم بدون دغدغه.
اخیش حالا که نوشتم حس بهتری دارم.
در ضمن میخوام رو پیج کتابم بیشتر کار کنم. خیلی به این مضووع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم واقعا از این کار خوشم میاد. کار روی پیج کتابم. امیدوارم خوب بشه نتیجه.
وووو اینکه کاش بارون بیاد! دلم بارون میخواد.
+اولین ماشینی که باهاش رانندگی کردم یه پراید بود که در واقع من از خونوادم خواستم بخرن تا برم گواهینامه بگیرم و برم دانگشاه باهاش. اون موقع ها یه حایی خونده بودم برای ماشینتون اسم بذارین و اسم ماشینو گذاشتم نقره. حالا اسم این یکیو چی بذارم؟ یه چیزی تو مایه های اسب و اینا به ذهنم میرسه اما فعلا ایده ای ندارم!