خوبی و بدی
امروز یه روز کاری افتضاخ بود. یکی از نویسنده ها کارشو نمیذاشت و کلی اذیت میکرد. تا اینکه بعد چندین ساعت و چندین تماس کارش رو گذاشت. اینم باز دومش بود و ادیت رو خودم انجام دادم و عکس ها با خودم. دیگه تحملش رو نداشتم قطع همکاری کردم. الان برای ترجمه نویسنده کم دارم البته تالیف کلی استخدام کردم. امیدوارم یکی از نویسنده های قبلی بیاد توی تیم باز هم. نمیدونم امیدوارم درست بشه. هرچند نویسنده کافی دارم ولی بازم سپردم دست خدا دیگه.
بعد امروز انقدر بد بود که من به هیچ کار شخصی نرسیدم تا الان یک کلمه هم کتاب نخوندم و احساس میکنم نمیتونم بخونم. خیلی ذهنم درگیر شد. یعنی یه ادیت جدید هم داره این نویسنده که هنوز جواب نداده و تا الان نگرانش بودم تا اینکه یکی از نویسنده های دیگه قبول کرد انجام بده البته گذاشتم تا هشت صبح صبر کنم که اگه خودش ادیت کرد باهاش حساب کنم. ولی بدترین قسمت میدونی چیه؟ تمام این نکات و ددلاین ها رو از اول بهشون گفتی بعد که ننیذاره میگن ببین قوانین شما سخته! اره چون نظم برام مهمه و قول متن رو دادم و باید پاسخگو باشم! اگه مجبور نباشم خودم میفهمم ک اول از همه خوذمو اذیت نکنم! چون حرفی که میزنم برام مهمه.
خلاصه که اینجوری. یکم برم سراغ کتاب اینام.
راستی قسنگیای امروز: رفتم خرید درمانی و چیزای خوشگل گرفتم. شومیز سبز و سفید و شال آبی و تبشرت سبز خوشگل. البته شومیز سفید رو تمیخواستم اما کرم پودرم مالید بهش خریدم. ولی مهم نیست.
الانم بارون خوشگل میااااد.