بیرون زیاد
یعنی من دو شب پیش که تا سه و نیم بیدار بودم تو اینترنت میچرخیدم هنوز مشکل کمخوابی دارم فقط خداروشکر فردا جمعه اس. دیروزم رفتیم ناهار بیرون عمارت مشیر اما خیلی غذاهاشو نداشت دو سه مدلم ما دوست نداشتیم برا همین نوشیدنی خوردیم جانان و دلبر اگه اشتباه نکنم، بعد جاش هم خوشگل بود اما من اووونقدر دوس نداشتم. نمیدونم یه حسی دارم چرا :) شاید چون خیلی اطراف بازار به شدت خلوت بود حس بدی گرفتم. احساس غریبانه طور :) وگرنه قشنگ بود. بعد رفتیم ناهار تچر که واقعا کیاب ترکیش محشره. بعدم چای رایگان دادن بهمون :) بعد دیگه میخواستیم با فامیلمون خدافظی کنیم بره مکه به امید خدا. رفتیم دم در اما هی اصرار کرد رفتیم بالا و کلی خوش گذشت کنارشون حرف زدیم و نی نی رو دیدم که دوسش دارم.
بعدم بالاخره اومدیم خونه اما مامانم احساس سرماخوردگی داشت واسه همین امروز بردمش دکتر. امروزم کلی شلوغ بودم سرکاااار. اما خداروشکر فعلا کاری ندارم و تصمیم دارم کتاب بخونم کلی .