برنامه شلوغ
امروز عصر دختر همسایه زنگ زد گفت بیام خونتون، سریع یکم وسایل پذیرایی آماده کردیم و منتظر شدیم. اولش گفت بریم کافه نزدیک خونه اما خوشم نمیاد زیاد بعد گفت بریم باقلوا فلان جا جدیده گفتم جتماااا اما بعد تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم. ی پیتزا دو نفره سه تایی خوردیم با خواهرم با یه سیب زمینی اما به شدتتتتتت سیر شدیم و سنگین. یکم با ماشین چرخیدیم و بعد ماشینو گذاشتیم خونه رفتیم پارک کمی قدم زدیم، چند سال بود داخل پارک روبروی خونه نرفته بودیم و از دیدن چمنای کم پشت به شدت تعجب کردیم. کارتینگ هم اضافه شده بود. بعد یکم نشستیم و برگشتیم. قبل از اینکه بیاد خونمون داشتم گارفیلد جدید رو میدیدم الان میخوام تمومش کنم. البته یه دوش فوری هم گرفتم الان.
اینجوری شد که امروزم پر شد. دیروز هم عصر رفتیم مراسم یکی از اقوام و بعد هم رفتیم خونشون. تا نزدیک یازده اونجا بودیم فکر کنم.
صبح ها هم بعد کار پادکست گوش میدم و دو روزه مدیتیشن میکنم. به امید خدا میخوام هر رووووز انجام بدم. ژورنالینگ هم که کم و بیش اینجا هست. مایندفول رو باید تلاش کنم یکم.
الان واقعا دارم میترکم اما دلم میخواد حتما کیک آلبالو درست کنم و قهوه ترک واسه فردا.