نیمه ی پر پاکت شیر کاکائو :)
دیشب از ساعت ده و نیم تا دو خونه ی عمه بودیم! البته بنده خیلی اعتراض کردم که الان نریم خونشون و دیره و... ولی گفتن نه میریم و اصلا هم دیر نیست. خلاصه یکی از پسر عمه ها با خونوادش اونجا بودن و بعد که رفتن اون یکی پسر عمم اومد و کمی بعدشم دختر عمم اومد و ماها انتقال یافتیم به یه اتاق دیگه و کلیییییی حرف زدیم.
نتیجتاً امروز صبح با سر و صدای بابا از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت ده و نیمه و موقع خوردن صبحونه مامان متوجه شد بابا ساعتو دستکاری کرده که ماها بیدار شیم:| ساعت هشت و نیم بود:'( بعدش باز رفتم بخوابم که خوابم نبرد و الانم که اینجام. البته قسمت خوبش این بود که صبحونه ی خوشمزه ای نوش جان کردیم :))))
عنوان: همون نیمه ی پر لیوان؛ بااندکی تغییر برای عنوان نمودن آنچه به عنوان صبحانه میل کردیم :) علت اینکه حس کردم مثبت اندیش هستم هم جمله ی آخرم بود!
پ.ن:چقدرم پیداست که حالم کلی خوبه:))))