عیدانه 🎉
بالاخره بعد از چندییین روز که میخواستم بیام یه چیزی بنویسم اومدم.خوب شد قبلا درمورد نود و پنجم نوشتم تا حالشو داشتم :)
خب چون ما خیلی فعالیم دیشب خونه مامان بزرگم و امشب خونه عمم رفتیم.کلییی هم موندیم خونه عمم.دختر عمه جان رو دیدم بعد از مدتها که دلم واسش تنگ شده بود واقعا :) و خیلیای دیگه رو هم دیدم اونجا.
فکررر نمیکنم دیگه جای زیادی بریم چون تصمیم گرفتیم هیچ جا نریم و اینا.شاید فقط خونه یکی از دایی هام بریم. و شاید خاله ام و دیگه همین.
تفریح این روزام بیشتر رمان میوه خارجی و گوشیه.دلم لک زده واسه شمال ولی عید که نمیریم حالا ببینیم بعدش چی میشه.
درضمن واسه ثبت در تاریخ (!) روزای قبل از عید هم همش مشغول همین رمان بودم و خیلی کم بیرون رفتم.دلم میخواد با دوستام برم پارررک :) چون معمولا من از پارک خوشم نمیومد ولی الان پیش خودم فکر میکنم تابستونا به جای اینکه تو خونه باشم با دوستام برم پارک یا برم واسه خودم کتاب بخونم اونجا[سر کوچمون یه پارک خیلی بزرگه خوشبختانه]. امیدوارم اجازه ی تنها رفتن رو بگیرم.درواقع امیدوارم وقتایی که بخوام تنها برم کسی دلش هوس پارک نکنه! همین :)