کتاب جانِ جدید :)
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ق.ظ
+امشب به همراه مادرم ،خواهرم و دوست مادرم و دخترش رفتیم برای خرید کفش.بعد از کلی زیر و رو کردن خیابون و تصمیم برای رفتن به یه جای دیگه بالاخره از مغازه ی اولی که یکبار ردش کرده بودیم کفش گرفتیم.بعدش هم یه شام خوشمزه نوش جان کردیم و وقتی اومدیم خونه تماس گرفتیم با عمو منوچهر که بیاد اینجا.من الان اومدم که بخوابم ولی گفتم قبل از خواب وبلاگم رو آپ کنم.یه چیز مهم اینکه کتاب خریدم :))))) کتاب ما تمامش میکنیم.
+امروز ظهر توی خونه مادربزرگ دایی مادرم گفت گاهی عطسه کردن به این معنیه که در کاری که در حال انجامش هسنی مقاومت کن،نه اینکه بیخیالش شو.به نظرم نکته قابل تاملیه.
۹۶/۰۶/۲۲