رفقا :)
گزوه دوستانه ای که داریم رو دوست دارم.من و شیوا و زهرا و فاطمه.با اینکه اولش به نظرم به هم نمیخوردیم. اما کم کم مچ شدیم.اول با زهرا. و از ترم پیش با فاطمه.خیلی جور شدیم و خیلی بهمون خوش میگذره خداروشکر :) شوخی ها و کدای مخصوص به خودمونو داریم :) که شایدم لوس و بی مزه باشن اما کلی ماهارو میخندونن. مثل اینکه امروز متوجه شدیم زهرا به همه پرسنل دانشگاه سلام میکنه و تصمیم گرفتیم به نشونه اعتراض هی به همدیگه سلام کنیم و احوالپرسی :دی یا اینکه اون روز پشت ترافیک یه اقایی هی میزد توی سر ماشینش و اولش همه خندیدیم ولی یکم بعدش متوجه شدیم این قضیه برای فاطمه خیلییییی خنده داره و خیلی خیلی خندید :) و از اون به بعد من گاهی همون حرکت رو توی هوا انجام میدم و فاطمه کللللللی میخنده:دی
دلم میخواد این دوستای عزیزم توی دوره کارشناسی هم باهام باشن.هرچند اون موقع احتمالا باید بزرگترانه رفتار کنیم و همچنین فضای دانشگاه ممکنه با دانشکده کوچیک فعلیمون فرق داشته باشه اما به هرحال یه جورایی میتونیم دیوونه بازی هامون رو حفظ کنیم :)