.
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ
دیشب که خونه ی مادربزرگم بودم و کمی پیش مامان مادربزرگم نشستیم اصلا فکرشم نمیکردم فردا شب [یعنی امشب] برم اونجا برای مراسم ختم مامانِ مادربزرگم.
مامان مادربزرگم چند سالی بود که اسیر تختخواب شده بود و مادربزرگم مواظبش بود. چند روزی بود که دچار زخم بستر شده بود و خیلی درد داشت و امروز ظهر دار فانی رو وداع گفت.
انشاا... که روحش قرین آرامش باشه. از این فقدان ناراحتم و برای این هم ناراحتم که مادربزرگم در عرض چند ماه به کلی تنها شد.اول پدربزرگم رفت و بعد هم مادر مادربزرگم.
انشاا... که خدا به هممون مخصوصا مادربزرگم صبر بده.
۹۶/۰۸/۱۵