کالری میشماااریم :)))
امروز یک جمعه ی دلپذیر بود :)
ظهر کباب برگ خوشمزه خوردیم و برنج زعفرونی با زرشک جان ،سالاد رو هم من درست کردم با دو گل رز گوجه ای روش :)
عصر هم رفتیم سری به باغ زدیم (البته قصد و نیت اصلیمون دیدن تانیا بود😊) سر راه تانیا اینا به همراه عموم و یه سری از فامیلای خانومش بودن.
بعدش هم خاله ی زن عموم آش رشته آورد و مارو هم بردن توی باغ خوردیم. تانیا عاشق آشه و تا آش رو دید گذاشتن روی میز سریع دوید رفت برای خودش یه صندلی گرفت :) بعد آش عموم بردم یه تاب خیییلی بلند و باااحال که بسته بودن رو نشونم داد انقدددددر تاب بازی کردم. میگفتن تانیا از این تاب میترسه اما من که روی تاب نشسته بودم و براس دست تکون میدادم اونم دست تکون میداد و اصلا نمیترسید :* تازه عزیز دلم یاد گرفته وقتی داریم میریم دست تکون میدیم اونم دست تکون میدههه :****** (شاید این چیز عادی ای باشه اما برای من که عاشق نی نی ام و عاشق تانیا و خیلی وقته نینی توی نزدیکانم نداشتیم خیلیی دوست داشتنیه :) )
بعد از اینا هم رفتیم خونه مادربزرگم، دایی اینا هم اونجابودن. کمی نشستیم و پایتخت رو دیدیم و برگشتیم. در ضمن دوست دار و شکرگزار بارونی که امشب اومد و بارونی که دیروز اومد هم هستم :) خدای جانم شکرت برای همه چیز :)
پ.ن: چقدر خوب و دوست داشتنی که من کلی بیکارم و میتونم کارای مورد علاقمو بکنم و یا اصلا هیچ کاری نکنم :)))) به تازگی برنامه زیبایی قبلی ام رو اپدیت کردم و یه جدیدنوشتم.از چند روز پیش قصد رژیم داشتم اما به صورت جدی از شنبه کالری شماری خواهم کرد انشاا... .