در موج های دریایی :)
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ب.ظ
امروز یک روز فوق العاااده بود :) به همراه مامانم،خواهرم و دختر عمو جان رفتیم موج های دریایی در ویلا شهر و کلی بهمون خوش گذشت :)
اولین بار اونقدرها از رفتن توی سرسره ها نمیترسیدم چون نمیدونستم قراره چی بشه اما توی خود سرسره ها خیلی ترسیدم هرچند دفعه دومی که رفتیم توی سرسره ها برام عادی تر شده بود.البته سرسره سبز همچنان وحشتناک بود چون داخلش تاریک بود و هیچی دیده نمیشد و خیلیم میپیچید و من تقریبا در کل مسیرش چشمام رو بسته بودم. چاله فضایی هم خیلی جالب بود؛اولین بار که چیز زیادی نمیدونستم و ترسیدم،دومین بار بهتر بود اما سومین بار با سر رفتم توی آب و کلی آب خوردم و البته دومین و سومین بار به خودم میگفتم اخه چرا باز اومدی توی این سرسرهههه؟!!!
سرسره یو هم باحال بود و کلا سرسره ها خوب بودن .مامانم فقط سرسره زرد رو اومد و قرمز رو من گفتم میترسی و نیومد البته حالا پشیمونم کاش میذاشتم بره، البته خب من از همون لحظه ای که ترسیدم گفتم مامان خیلی میترسه و نباید بذارم بیاد.به جاش مامان کلی توی رودخونه بود و استخر موجی که این دو تا هم فوق العاده بودن :) به خصوص رودخونه که خیلی باحال بود و ما همش میرفتیم جایی که آب میپاشید :) جکوزی و استخر و سونا هم رفتیم البته سونا رو دوست ندارم و کمی موندیم فقط. اونجا در کافی شاپ دسر و شیک نوتلا و دوغ و خاکشیر و توی فست فود هم سیب زمینی و قارچ سوخاری. خلاصه که خیلی خیلییی باحال بود :)
پ.ن: خدایا شکرت و لطفا حال هممون همیشه خوب باشه :)
پ.ن۲: الان احساس پیچ و تاب سرسره ها هنوز باهامه،حس میکنم دارم میچرخم توی سرسره ها، آخرین بار این حس رو توی شمال داشتم شبی که روزش کلیییی توی دریا بودیم و وسط موجا :)
بعدا نوشت :راستی این رو یادم رفته بود بنویسم که چیزی که دیشب رو عالی تر کرد دیدن تانیا جانم بود،چند دقیقه کیانا موقعی که اومدن دنبالش تانیا رو آورد توی خونه و من و خواهرم کلللی بوسش کردیم :) کیانا میگه وقتی نماز میخونم سرمو که روی مهر میذارم برای سجده تانیا هی میگه نانا و بلندش میکنه تا سرخودشو روی مهر بذاره :)))) و هزار بار هم مهر رو بوس میکنه هرچند که هنوز بوس رو درست بلد نیست. و وقتی هم زنگ میزنن به عموم گوشی رو میگیره و میگه بااااا و دستشو به نشونه بیا تکون میده :))) تانیا جونم عزیز دلمه :*
۹۷/۰۱/۲۸