جمعهی خوبی داشته باشیم انشاا... :)
پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۳ ب.ظ
امروز کلی نقاشی کردم،اول نقاشی مرحله به مرحله از اینترنت گرفتم و چند تا کشیدم،بعدش کتاب هنر دوم راهنمایی رو دانلود کردم و بعضی از نقاشیهاش رو کشیدم. باورم نمیشد یه روزی دوباره سراغ این کتاب بیام! و اینکه باورم نمیشد یه روزی این نقاشی ها که برام کلللی سخت بود راحت بشه،البته نمیگم الان عالیام در نقاشی اما اون موقع واقعا هیچ علاقهای به نقاشی نداشتم و هیچ تلاش خاصی هم براش نمیکردم چه برسه به اینکه از روی تفریج نقاشی بکشم! اما خب این روزا دوست دارم نقاشی رو، کی فکرشو میکرد یه روز نقاشی دوست داشته باشم؟!در ضمن بابا هم یک نقاشی کشید که طبق معمول یک روباه بود و البته یک درختی که از توی یک مکعب رشد کرده :) مکعب یکی از جیزاهاییه که بابام دوست داره بکشه :)
وسطای نقاشی کردن طبق تصمیم قبلی که داشتم یک داستان کوتاه نوشتم، به طرز باور نکردنیای چهار صفحه شد. داستانش قرار نیست چیز خاصی بگه،شعار یا آموزش خاصی در خودش داشته باشه فقط حس خوبی بهم میداد.توصیف اون صحنه هارو دوست داشتم و خیلی راحت میومدن تو ذهنم اون مکان ها و اشیا و افراد.خلاصه که حس خوبی دارم از نوشتنش :) اینم بگم در حال حاضر از خوندن رمان بیشتر از داشتان کوتاه خوشم میاد و از نوشتن داستان کوتاه بیشتر از رمان !شاید بعدا یک کلاس نویسندگی هم برم.
به جز نقاشی و داستان امروز نصف یک فیلم هم دیدم ، دلم برای فیلم زبان اصلی تنگ شده بود. جالب بود که قبل از لود شدن زیرنویس کلی از حرفاشونو متوجه میشدم ،خب خداروشکر واقعا :)
پ.ن:دلم واااقعا سفر میخواد :)
۹۷/۰۵/۰۴