شکوفه های تابستونی :)
شب جمعه تولد خواهر زن عموم بود توی باغ عمو . مارو هم دعوت کردم اما به هیشکی نگفتن که تولده فقط گفتن یه دورهمیه. کللللی بهمون خوش گذشت خیلییی خیلییی خداروشکر . تانیا کلی رقصید و برای اولین بار لاک زده بود(چون صد بار گفته بود آک یعنی منم لاک میخوام ) و میرفت سر میزا برای خودش میوه برمیداشت . یه بارم باباش بهمون شربت تعارف کرد و من میخواستم از لیوانی به تانیا بدم اما برنداشت و منتظر بود به خودش تعارف کنه باباش ولی باباش متوجه نشد ،تانیا هم دوید دنبال باباش و هی به سینی نگاه میکرد ببینه چیزی هست یا نه تا آخرش مامانش فهمید و بهش شربت داد. یه بارم مامانم بهش آب داد و توی اون شلوغی تانیا برگشت لیوان روبه مامانم پس داد :)))
انقدر جوجووووئه تانیاااا :****
دیشب هم که شب شنبه بود باغ بودیم و عمو اینا هم اومدن اونجا ، خاله ام و داییم و شوهر خواهرم هم اونجا بودن.
تانیا کلی بازی کرد با ریگای باغ که خیلی دوست داره باهاشون بازی کنه. هی هم میگفت عمو و میرفت بغل بابام و بهش پفک و اینا میداد. یه بارم اومد به من پفک بده دو تا دستش بود یکیشو داد میداد وسط راه خودش خورد و اون کوچیکتره رو بهم داد ، دوباره دو تا دستش بود میخواست بده مامانم یکیشو سفت گرفته بود و فقط یکیشو داد مامانم :)
کلی هم کوکو سیب زمینی دوست داره و هندونه که اصلا طاقت نداره ببُری و بهش بدی تا میبینه میاد میخواد بگیره.
موقعی هم که داشتن میرفتن به من میگفت “ایا” بر وزن و به معنای بیا :))))
در ضمن به خاطر اینکه امسال مدتی به باغا توی تابستون آب ندادن ما توی باغمون سیستم ابیاری قطرهای گذاشته بودیم که خشک نشه و خب با این سیستم خیلی علف و اینا هم نیست توی باغ اما مدتی پیش که آب توی جوی اومد و دوبار آب دادیم به باغ کلی علف توی باغ رشد کرده و خوشگلش کرده اما عجیب اینکه بعضی درختا شکوفه دادن ! و من دیروز عکسشو گرفتم خیلی جالب بود برام :)
پ.ن: فکر میکنم این اولین باریه که از اومدن پاییز انقدر خوشحالم ، درسته که عاشق تابستونم و کلی خوشگذرونی میشه توی تابستون کرد و البته هوای داغ تابستون هم خوبه به خصوص هوای شبا که عالیه اما هوا داره خنک میشه و من خیلی بد گرمام و خیلی از این روزای شهریور دارم لذت میبرم . همه چیز عالیه :) خدایا شکرت :)