امام رضا (ع)
شب عاشورا یک اقای سخنران که فکر میکنم آقای صابر خراسانی بود این رو تعریف کرد(دقیقا عین چیزی که گفت ننوشته ام ،چیزی که خودم فهمیدم رو نوشتم) :
«یه زن و شوهر به مشهد رفته بودن،خانومه همش مشغول خرید بوده و هرچی شوهرش گفته پس بیا حرم گفته بعدا میام خلاصه آخرین روز اقامتشون در مشهد هم رسیده اما خانومه به زیارت نرفته . وقتی داشتن برمیگشتن خانومه به امام رضا (ع) گفته ما داریم میریم مشهد خیلی خوش گذشت خداحافظ. توی راه برگشت خانومه میخوابه توی ماشین و وقتی بیدار میشه با اصرار به شوهرش میگه برگرد مشهد میخوام برم زیارت امام رضا(ع) . هرچی شوهرش میگه ما چند روز اونجا بودیم نرفتی حالا که کلی از راهو برگشتیم میخوای بری؟ خانومه میگه باید برگردی .خلاصه شوهرش میگه اخه دلیلش چیه؟ خانومش هم میگه من خواب دیدم توی حرم هستم و خادمین امام رضا(ع) دارن اسم کسانی که زیارت اومدن رو مینویسن ؛ یهو دیدم یه آقای خوش قد و بالا اومد به من اشاره کرد و گفت اسم ایشون رو هم بنویس، خادمین گفتن اخه ایشون نیومده زیارت اما باز هم اون آقا گفتن بنویس چون که موقعی که این خانوم داشت میرفت باهام خداحافظی کرد و گفت مشهد خوش گذشت پس اسمشو بنویس .»
این قضیه خیلی روی من تاثیر گذاشت، نوشتمش شاید روی کسای دیگه هم تاثیر بذاره و اینکه میخوام اینجا بمونه که باز هم بخونم و همیشه یادم باشه.
پ.ن:راستی من از دیشب که دهم محرم بود شروع کردم به خوندن حدیث کساء و انشاا... قراره تا اربعین بخونم .مامانم میگه خیلی خوبه . انشاا... که توفیق کامل خوندنشو داشته باشم.