خداحافظ آخرین روز تابستان جان و سلام به پاییز عزیز :)
خب اولین روز دانشگاه رو رفتم. البته بیشتر نیمچه روز بود چون کلاس اول حدود یک ربع استادش حرف زد و کلاس کنسل شد چون پنج تا بودیم فقط . فعلا نمیشه نظر داد اما دانشگاه خوبی بوده تا اینجا. البته اول صبح حراست بهم گیر داد و فقط به ترم اولیا بیشتر گیر میداد که مثلا گربه رو دم حجله بکشه که البته من بهش گفتم چرا به اونا که مثل من خط چشم داشتن چیزی نگفتی که کم آورد و گذاشت برم البته به شرط اینکه دفعه دیگه که میام دانشگاه جوراب پام باشه.بالاخره بعد از مدتها یک مطلب(که مربوط به محیط دانشگاه و یک روز در دانشگاه باشه)به دستهبندی “دانشگاه” اضافه شد.
بعدش هم امتحان زبان فاینالم رو دادم که خوب بود خداروشکر و بعد هم کمی خرید کردیم و رفتیم فستفود خوردیم ،من مدتیه رژیمم رو رعایت نکردم که انشاا... از فردا رعایت خواهم کرد.
خب اینم از آخرین روز تابستان جان، هوا چقدرررر پاییزیه و من امروز کللللی حس پاییز داشتم و همش توی کلاس زبان ساعت حدود پنج و نیم شیش حس میکردم هوا تاریکه :0 تابستون بسیار خوبی داشتیم خداروشکر و اینکه یه پست جدا راجع به کتابای تابستون مینویسم.
سه تا چیز دوست داشتنی امروزم:
+امتحان زبان خوب و ورکبوک کاملم :)
+اتد جدید قشنگم :)
+دیدن شیوا :)