امروز
امروز سر زبان بودیم که من یهو گفتم بیاین بریم بچه ها و غزاله(دوست جدیدم) کفت اره و همه پاشدیم رفتیم بیرون یه کم وایسادیم که گفتن الان میاد استاد ولی طول کشید و داشتیم میرفتیم که استاد اومد و یکی از بچه هارو برگردوند به کلاس و ما هم برگشتیم :) خلاصه کلاس تشکیل شد و اون بچه هایی که رفتن امیدوارم مارو ببخشن البته خب واقعا ما هم میخواستیم بریم که نشد دیگه.
بعد یه کتاب از دانشگاه خریدم و بعد دانشگاه هم با مامان رفتیم رستوران خوانسالار که کیفیت غذاش خوب بود آما طعمش به نظرم معمولی بود ،من تهچین خوردم که بد نبود و مامانم جوجه خورد که بهتر بود. بعدش هم رفتیم شهر کتاب چهارباغ بالا که فووووق العااااده بودددد و من خیلی دوسش داشتممممم 😍 کتاب “تولتسوی و مبل بنفش” رو هم بالاخره خریدم. مدتها بود میخواستم بگیرم و ندیده بودم جایی و نسخه الکترونیکیاش هم توی طاقچه و فیدیبو نبود.
و همینا :) خدایا شکرت :) خدایا لطفا حال هممون همیشه خوب باشه♥️