تانیا خانوم
دیشب تانیا خونمون بود. بابام زنگ زده بود به عموم و تانیا شنیده بود و هی میگفت عمووو، عَمیددد . بابام هم گفت بیارینش اینجا.
+بهش گوشیمو دادم سلفی بگیره در همین حین گوشی داشت کاراشو ریکورد میکرد، بعد قطع شد یه مدت همینجور گوشی دستش بود و میبرد بالا من دوباره دکمه رو زدم تا فیلم بگیره که نمیدونم چه جوری فهمید صفحه شکلش عوض شده و هی میگفت نه نههه و گوشی رو داد که درستش کنم :***
+یه شکلات برداشته بود نباید میذاشتیم بخوره ولی هرکاری کردیم نداد بهمون و میخواست بازش کنه، به میانا کفتم ازش بگیر تانیا گفت نه و قایمش کرد زیر بغلش :******* بعد داد من باز کنم براش من نشوندمش رو صندلی و دوغ که خیلی دوست داشت بهش دادم ولی لیوان و دوغ رو زد عقب گفت نه و میخواست شکلاتشو بهش بدم. بعدمن بغلش کردم بردم داخل یخچالو نشونش دادم که یه شکلات دیگه دید و میخواست برداره که خوشبختانه جلوشو گرفتم این بار و حواسشو پرت کردم :)
+یه کیک بهش دادیم نصفشو گذاشت توی دهنش و یکمش بیرون موند با دستش هل میداد بره داخل دهنش :)))
+دیشب برای اینکه بگه عزیزم ، بهش گفتم این عروسکه به اون یکی داره میگه عزیزم، بعد تانیا هم گفت عسیسممم تازه خودشم وقتی میگه دوق میکنه و با یه حالت خیلیی خوبببب و قشنگی میگه :***
+هنوز یادشه بابام فیلم هاپو بهش نشون داده، گوشی بابامو بهش میده میگه هاپو. فیلم که میاد یا تصمیم میگیره تنهایی بره ببینه یا اینکه به همه میاد نشون میده.