روز هیجانننن انگیز :)
خب خب من از امروز بگم که عااااااالی بود :)))) انقدر هیجان زده ام و حالم خوبه که نگو. عصر رفتیم ایستاگه ادرنالین شیخ صدوق، البته قبلش شیک نوتلا زدیم با مامان. توی ایستگاه ادرنالین هم برام بازی اسانسور و ترن رو گذاشت. اسانسور که عاااالی بود یعنی عاااالی بوداااا، کلی ترسیدم ب خصوص اونجا که باید تلفنو برمیداشتم. اونجا دیگه برام از حالت بازی خارج شده بود و دیگه نمیتونستم اصلا برم تلفنو بردارم و خیلی ترسیدمممممم. هی میخواستم در اسانسور رو بگیرم اما اسانسوری وجود نداشت، دیگه اخرش دسته بازی رو آقائه گرفت تا تونستم برم. واسه ترن هم که کلیییییی جیغ زدم. بعدم رفتیم قلب سفید اسلایدر خوردیم. خلاصه خیلیییی بهم خوش گذشت خداروشکر، دستامم یخخخخ زده بوددددد :))))
الانم با شیوا جان کلی حرف زدیم و براش گفتم اسانسور اینا رو.
دیگه هم همینا :) خدایا شکرت برای حسای خوب، روز خوب، هیجان عالی :) دوستت دارم خدای مهربونم. :)