کتاب و کتاب و کتاب و کتاب
هوا بیاندازه سرد شده. دیروز ظهر رفتم ارایشگاه و امروز هم صبح با خواهرم رفتم وسایل کیک پختن خریدم. البته یکی دو قلم رو پیدا نکردم و بدون اونها نمیشه کاری انجام داد. بنابراین فعلا نمیتونم کیک رو بپزم اما حسابی خوشحالم که وسیله ها رو دارم.
امروز به جز زمان خواب، بیرون رفتن، غذا و کمی صحبت با مامان، همش به خوندن کتاب مادمازل شنل گذشت. از اونچه فکر میکردم واقعا جالب تر بود و البته چیز زیادی ازش نمونده. هزار تا حرف راجع به این کتاب دارم که بعد از تموم کردنش خواهم نوشت.
امروز هم مثل دیروز دانشگاه تعطیل بود. فکر نمیکنم فردا هم باز باشه اما اگرم باشه مطمئن نیستم برم. با وجود نبود. دانشگاه و کار و اینترنت کلی استراحت اجباری نسیبم شده که تقریبا همش بیشتر به کتاب خوندن و کمتر به بیرون رفتن میگذره. واقعا دلم کار میخواد و اینترنت. با این وضع فکر نمیکنم ذخیره کتابم دووم چندانی بیاره و در هرحال امیدوارم به زودی اینترنت وصل شه و از این حالت م)لی بودن در بیاد و هرگز م»لی نشه. امشب صحبتی درباره اینترنت م)لی در تلویزیون بود و اینکه ایا به درد بخور هست یا خیر ؛ البته من گوش نکردم اما میترسم که بخوان این موضوع رو عملی کنن! وای لطفا ما رو از جهان دور نکنین!
پ.ن: در فراغ بعضی ستونهای اصلی زندگیم یعنی دانشگاه، کار و اینترنت احساس بسیار جدیدی دارم. انگار که از روزای عادی جدا شده ام و توی دوره جدیدی هستم. در ضمن این نبود اینترنت جهانی به تنهایی میتونه منو برای مهاجرت ترغیب کنه. در این حد! البته که شوخیه اما حسابی رنجم میده.
پ.ن۲: با مامان برنامه گذاشتیم وقتی کافی شاپ جدید که قراره باز بشه، افتتاح شد؛ صبحا پیاده بریم و اونجا قهوه و چای بخوریم و سر راه مجله بگیریم و برگردیم خونه. البته که این اول ایده من بود اما خوشحال میشم مامان همراهیم کنه. اما چون شیفته استقلال هستم دوست دارم گاهی تنها برم بیرون.