جمعه عزیز و جذاب
+چقدر این وبلاگ، این خونه رو دوست دارم.
+امروز رفتیم بریون شاد و بعد میدون امام کلی عکس گرفتیم، میخواستیم بریم چای حج میرزا که عصر فقط چای داشت. دیگه رفتیم یه کافه قهوه و چای خوردیم برگشتیم. کیانا رو بردیم باغ خالهاش که دعوتمون کردن تو و مدتی اونجا بودیم. بعد هم رفتیم خونه مامان بزرگ و آش رشته خوردیم دور هم بودیم. صبح هم اتاقمو تمیز کردم بعد مدتها. امروز اولین روزی بود که بعد مدتها نه کار کردم نه درس خوندم . فکر کنم واسه سه هفته اخیر اولین بار بود. اما از صبح اینور اونور بودیم یکم خسته ام! :) خسته اما با لبخند و با عکسای خوشگل واسه اینستا :)
+از دیشب دارم پیجای اینستا رو انفالو میکنم و ایدیشون رو مینویسم. قرار گذاشتم روزی یک ساعت این کارو انجام بدم تا تموم شه. امیدوارم برسه به هزارتا یا کمتر. اما نمیدونم چقدر بشه. فعلا حدود سیصد تا فکر کنم انفالو کردم.
+دلم میخواست امروز کیک بپزم با چای زغالی بخوریم کیف کنیما. اما اصلا فرصت نشد.
+به کار فکر میکنم و دلگرم میشم. بنویسم صبحای پاشدن و رفتن به دانشگاه و گیر دادنای حراست و سر بعضی کلاسای به شدت بدی که دیر میگذرن و امتحانا و پروژه های وقت گیر و ..... خیلی بد هستن و نباید دلم هوس دانشگاه کنه دیگه؟! بگم که یادم نره بعدا هر چند شاید باز دلم بخواد دانشگاه رو. همچنین اینکه یاد گرفتم تازگیا چسبیدن به چیزای قبلی که دوست داریم و موندن توی یه وضعیت چون میترسیم دلمون واسش تنگ شه، کاملا غلطه و باید رو به جلو رفت همیشه. پس دلم واسه این روزا تنگ اگر بشه، زیاد نمیشه چون باید گذشت به هر حال!
+ممنونم خدای عزیزم از این روز خوب و از همه چیزای خوب و از فوران ایده های این روزها!