بدحال
چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۳ ب.ظ
امشب هم خوشحال نیستم، بدحالم. و با همه قهرم به جز خدا. من به تنگ آمده ام از همه چیز. دیشب نوشتم حالا خیلی هم حالم بد نیست؛ اما امشب هست. من به تنگ آمده ام از همه چیز. (اوه فکر کردم ننوشته بودمش!) اشکها از روی گونه غلت میخورن و پرت میشن پایین روی شونه ام. بعضی هاشون به بالش برخورد میکنن و بعضیاشون همونجا روی شونه ام جا خوش میکنن.
بدحالم از اشنا ها، از اعتمادهای بیجا بهشون و از دوست داشتنشون. خوشحالم که فهمیدم نباید دیگه اعتماد کنم بهشون.
صد البته چیزایی واسه شکر کردن زیادن . دل گرفته نمیفهمه اما من که میفهمم. پس شکرت، چون تو باهامی و این مهمترین چیزه. و شکرت برای هزاران چیز، هزاران بار
۹۹/۰۳/۰۷