روزای قشنگم تو این تابستون شیرین
دو هفته ای هست که نیومدم اینجا و انقد نوشتنی ها زیاده که هی میگم بذار سر فرصت بیام. اما دیگه الان تصمیم گرفتم بیام بنویسم کمی. اول اینکه وضعیت دلار و سکه رووووو :/// ینی هر روز داره گرون تر میشه. بعدم اشاره کنم به کرونا و طاعون و اینکه چقدر مردم چین بی مسئولیتن ( نه همشون البته) ، اینم بگم که شاید مشکل از جای دیگه باشه اما به هر حال.
دیگهههه؟ اهان کلا حالم خوبه ها، خداروشکر اروم و خوبم. کارمو میکنم، بیرونمو میرم، یکم رو پروژه دانشگاه کار کردم. دوستامو میبینم، با خانواده میریم باغ و بیرون، کارای باغ داره تموم میشه الحمدلله . و خیلی اتفاقای خوب دیگه که نمیشه نادیده شون گرفت.
درسم هم که تموم شد! نمیتونم با اطمینان بگم هنوز البته! اما امتحانا تموم شد و پروژه هم؛ هرچند استاد گفت روشکار کن بیشتر اما حالشو ندارم . اما دیگه محصل نیستم! و شاید دیگه هیچوقت نرم چیزی بخونم. شاید به جز آیلتس یا تافل دیگه هیچ امتحان خاصی ندم. و خلاصه که راحت راحت شدم از درس! خالا یه بار باید یه کم خاطره از مدرسه و دانشگاه و اینا بنویسم اینجا.
این تابستون شیرینه! خداروشکر واقعا . خدایا ممنونم که منو یادت نمیره و هیچوقت هیچوقت هم یادت نرفته هیچوقت. و تو کسی هستی که هیچوقت بنده هاشو فراموش نمیکنه و همیشه هواشونو داره. تو اونی که مهربون تره از همه و بخشنده تره و همه چی تموم تره. تو. خدای عزیزمی و وقتی دارمت دیگه هیچی نمیترسونه منو. تو هستی و کافی هستی، چون خودت سرچشمه همه چی و همه چی هستی. دوستت دارم! به روش خودم و میدونم تو هم به روش خودت که عالی ترینه، دوستم داری.
شب بخیر! باغ بودیم امشب ساندویچ خوردیم و الانم کلی خسته ام و یکم گرممه. پس برم بخوابم احتمالا! راستی در حال ترک اینستام دو روزه. دیگه نمیدونم چی بشه. از کتابای زیاد این مدتم دیگه چیزی ننوشتم. میام بازم مینویسم :) خدایا شکرت.
اهان اینم بگم که مامانم قلبش یکم تند میتپید امروز و یه مدت پیش هم چند بار اینطور شد. امروزواسش نوبت دکتر گرفتم. انشاا... که خوبه حالش. اگه کسی میبینه این پستو التماس دعا! هرچند بعید میدونم با این رمزا کسی ببینه ! البته خدا میبینه و همین کافیه :)