ما و پیشی
پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۰۳ ب.ظ
امشب بابام نشسته بود با گربه حرف میزد و نازش میکرد و بهش غذا میداد و میگفت چقدر قشنگ شدی. و من فکر کردم چه مرد دوست داشتنی ای هست که با یه گربه انقدر مهربونه!
پ.ن: هممون عاشق گربه شدیم. حالم اروم و خوبه. خداروشکر. خدا رو هم عاشقم :)
۹۹/۱۱/۰۹