سرانجام تظاهر
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۵ ب.ظ
فکر کنم قبلا دو تا پست اینجا درمورد اینکه از تظاهر بیزارم گذاشته بودم.
دلیل هردوشون یکی از دوستان بود،که دوسال هنرستان دوست صمیمی من و شیوا بود.
یعنی یه اکیپ سه نفره که توی خوشی ها با هم و توی دعوا ها خیلی زیاد پشت هم بودیم.
توی دانشگاه اون ورودی مهر شد و ما بهمن.و طبیعتا با افراد دیگه ای -که اونها هم دوسال هنرستان با ما همکلاس بودند- صمیمی تر شد.
وقتی بهمن ماه اومد و ما هم رفتیم دانشگاه، این دوست قدیمی به شدت ((تظاهر)) به دوستی عمییییق با این دوستان جدیدش میکرد.یه تظاهر حال بهم زنی.
بالاخره اینکه بالاخره دو روز قبل طی یک ماجرایی سر همین تظاهر هاش باهاش قهر کردم!
۹۵/۰۲/۲۵