روز خوب:)))
امروز کلاس اول دانشگاه آمار بود.استادش خیلی میخواست بهمون سخت نگیره و واقعا مشخص بود راه میاد.کلاس بعدیم ذخیره بود که تشکیل نشد و از نه و نیم تا دو بیکار بودیم.
کلاس بعدش آیین زندگی بود که واقعا استاد خوبی داشت که خیلی خوب صحبت میکرد و کلی مسلط بود. به سوالات دانشجوها هم خیلی خوب جواب میداد.کلاس بعدیش مهندسی بود که چراغارو خاموش کرد و پاورپوینت گذاشت که یکم خواب آور بود (با وجود پنجره هایی با پرده های ضخیم) ولی استادش مسلط بود و به گفته خودش کلی سابقه تدریس داشت.فقط اینکه استادای آمار و مهندسی این جلسه اولی کلی حرف زدن! به نظر پر حرف میرسیدن.ولی کلاس خیلی خشک نبود.
صبح که رسیدیم دانشگاه بعد از مدتها مریم و فاطمه و لیلا رو دیدم.به جز لیلا که یکی دوبار کوتاه بعد از دانشگاه دیده بودمش بقیه رو سه ماهی بود ندیده بودم و یکم حرف زدیم. البته برای چند دقیقه هم زهرا رو دیدم. موفق به دیدن بقیه دوستان عزیز نشدیم متاسفانه ولی اصلا خیلی دلم گرمه که اینام تو این دانشگاه باهامونن!
بعد از دانشگاه هم باشیوا رفتیم آب میوه و ذرت مکزیکی خوردیم.یکمم راه رفتیم. خوش گذشت بهمون.
خلاصه امروز روز خوبی بودواسم. امیدوارم همه شاد باشن همیشه:)