خود عید11
مامان بزرگ دیشب اومده بود خونمون و امروز هم اینجا بود.عصر کیانا و تانیا جونم اومدن خونمون.انقدرررر باهاش بازی کردمممممم و بغلش کردم و بوسش کردممممم :)))) :*
کلی با عروسکهام بازی کرد، براش بادکنک باد میکردم میومد میگرفت،عروسک هاشو میداد بوس میکردیم بعد میگرفت،میخواست شیرینی بخوره میرفت سر شیرینی ها، پشه کش رو باهاش بازی میکرد،میخواست سیم شارژر رو بخوره،زبونمو که میوردم بیرون با ناخنش روش میکشید، همه چی رو میذاشت تو دهنش،از اتاق من خوشش میومد و اشاره میکرد به عروسکام،تلویزیون میدید،نشست برای خودش غذاش رو با ماست مخلوط میکرد و میخورد و عاشق پیازچه هم که هست میزد توی ماستا و میخوردش،کلییییی هم غذا به خودش و لباساش و زیرگلوش مالید و مامانم لباساشو شست و خودشو پاک کرد و یه لباس از بچگی های من و خواهرم تنش کرد :) حالا نمیدونم از بچگی کدوممون بود سبز رنگ مخمل بود و خیییلی بهش میومد، میخواست بره برگای گلها رو بکنه و هی بهشون دست میزد،آب پاش رو برداشته بود و وقتی ازش گرفتم و پاشیدم به گلها نگاه میکرد،رفت یه برگ برداشت میخواست بخوره،کلی به نماز خوندن مامان بزرگم نگاه میکرد،دست میزد،اگه دستمو میبرد جلو میزد روی دستم،وقتی راه میره دستشو میذاره پشت سرش و راه میره،انقدر باهاش بازی کردم که وقتی شوهرخواهرم اومد و خواستم برم مانتو روسری بپوشم دنبال من میگشت و اومد تو اتاقم،توی اتاقمم میخواست راه بره و به همه چی دست بزنه،وقتی من میگفتم آآآآ اونم همینو میگفت انقدر بانمک بوووود،کیانا میگفت وقتی فیلم تولد تانیا رو میذاریم میبینه من توی فیلمم فکر میکنه پیشش نیستم گریه میکنه ؛وقتی هم شیرینی تعارف میکنم دستشو میاره جلو میخواد شیرینی برداره و وقتی دستمو میبرم عقب گریه میکنه =))))) توی ماشین موزیک شاد بود اونم دستشو برده بود بالا بشکن میزد :))) و خلاصه کلی کارای دوست داشتنی میکرد تانیا خانومم :))))) عزیزززز دلمه :******
بعدم که بردیمش باغشون پیش مامان باباش بهمون شیرینی تعارف کردن و تانیا هم میخواست بخوره :)
خلاصه خیلی خوشحال شدم که اومدن پیشمون :))))))