خود عید 7
پنجمین روز: صبح که هیچ کاری نکردیم،شبش خونواده شوهرخواهرم اینا اومدن و چیزهای عیدی خواهرم رو آوردن . من و نگین (دختر خواهرشوهر خواهرم)هم کلی صحبت کردیم و اینا.
و ششمین روز: صبح من خونه بودم و کلا به جز کتاب کار خاصی نکردم. عصر حدود ساعت پنج با مامان و خواهرم و شوهرش و نگین رفتیم ستی سنتر سپاهان شهر.اونجا مامانم کل وقتشو توی هایپر استار بود و یه سری لوازم و ظروف برای بیرون رفتن گرفت که رنگی رنگی و شیکن.خواهر و شوهرخواهرم هم گارد و اینجور چیزا گرفتن.من و نگین هم کلی همه جارو گشتیم و من دو تا مانتو گرفتم که یکیشون هندونه ایه و خیلی دوسششش دارم و اون یکی مشکیه با یک شومیز سفید که پشتش پروانه داره و یکم چین که اینا همه آیتم هایی هستن که دوست دارم :))))) همچنین یک لاک مشکی با اکلیل سفید که خیلی دلم میخواست گرفتم :)
توی یکی از طبقات یک بستنی فروشی بود که به صورت سلف سرویس من بستنی نوتلا و توت فرنگی با ترافل شکلاتی و شوکورول و نگین نوتلایی و شکلاتی گرفتیم. خیلی هم خوشمزه بود :)
شب هم عموی شوهر خواهرم و همسرش(که پسر عموی پدربزرگم هم هست) اومدن خونمون واسه عید دیدنی .
خلاصه امروز خیییلی خوش گذشت خیلییی چسبید خییییلی حال داد خیییلی حالم خوبه خداروشکر :))))