روزای آخر هفته :)
دیشب پیش دوستم زهرا بودم که کیانا زنگ زد گفت بریم بیرون و بعدش عموم گوشیو گرفت و اصرار کرد. خلاصه رفتیم شام خوردیم توی رستوران بوستان که غذاش خوب بود و بعدم رفتیم مجتمع پارک. تانیا موقع حساب کردن کارت عابر بانکو باید خودش کارتو به فروشنده بده و بعدم بهش میگه اِده یعنی بده :) بعدم فیش رو میندازه دور و کارتو میده باباش. دوتا ابنبات یه شکل انتخاب کرد و وقتی اونجا با یه بچه آشنا شد هی یکیشو بهش با لبخند تعارف میکرد اما بچههه نگرفت. یکی دوباری ابنبات از دستش افتاد و وقتی بهش میگفتم مال من شد با ناراحتی میگفت نه :) آخرش بهش گفتم چرا به اون بچه میدی به من نمیدی که ابنبات رو فرو کرد توی دهنم =)))) بعدم رفتیم ژله بستنی گرفتیم و من داشتم سفارش میدادم که تانیا از کیانا اسممو یاد گرفت و هی میگفت اُجان 😍😍❤️
امشبم رفتیم کارتینگ پارسا . هم من و هم کیانا دفعه اولمون بود که میرفتیم کارتینگ . کیانا میترسید و میخواست نیاد و فقط منو تماشا کنه اما اصرار کردم و اومد . اولش من آروم رانندگی کردم اما بعد تند تر رفتم و خیلی حال کردم . کیانا کلا آرووووم رانندگی میکرد . البته رانندگی بلد نیست اما کمی هم میترسید. خلاصه خیلی خوب بود بعدم رفتیم ZFC پیتزا و مرغ خوردیم .سیب و پنیرشم عالی بود که توی یک ماهیتابه کوچیک مسی سرو میشد. مامانم هم یه کیف خیلییی خوشگل خرید اما من مانتویی که میخواستم گیرم نیومد.
موقعی که رفتیم دنبال کیانا تانیا گریه کرد و اومد بغل کیانا تا اینکه کیانا پسر همسایشونو آورد پیش تانیا. تانیا خوشحال شد و رفت بازی کنه توی اتاق اما قبل از رفتن برگشت و به مامانم گفت بیا :***** موقعیم که کیانا رو رسوندیم خونه ، تانیا بدو بدو اومد بغل کیانا و منم کلللی بوسش کردم . شکمشم بوس کردم که نگاه میکرد فقط :*** خلاصه دو روز خیلییی خوب داشتم خداروشکر و عید هم مبارک :) امیدوارم فردا هم عالی باشه که انشاا... هست . امیدوارم فردا مامان بزرگم و تانیا و کیانا رو ببینم :)