مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

دو روز قشنگ

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ب.ظ

جمعه باغ بودیم با مامان بزرگ و خاله و شوهر خاله و شوهرخواهرم و عمو و زن عمو و بچه هاش. کلی با تانیا بازی کردم. گل گذاشتم توی موهام و اونم گل گذاشت تو موهای من و خودش . جالب ترین کارش این بود که وقتی کوشیباباش زنگ خورد رو به همه ی ما گفت هیس و انگشتشو فشار داد روی دماغش :))) بعدم مامانم سفره انداخت که توش همدونه رو قاچ کنه تانیا سریع اومد نشست توی سفره و وقتی خندیدیم و فهمید برای غذا خوردن اون انداختیم پاشد رفت. براش سیب زمینی هم سرخ کردیم که کلی دوست داشت . موقع رفتنشون نمیرفت سوار ماشین بشه و هی به من میگفت بشین و به صندلی اشاره می‌کرد و کلی جیییغ زد و گریه کرد ، میخواست منم برم باهاشون  عزیززززم :*** 

امشب هم کیانا زنگ زد و گفت بیا بریم بیرون ،بابام رستورانی که رفتیم رو دوست داشت و میخواد دوباره بریم. خلاصه رفتیم و من این دفعه کباب خوردم که زیاد خوب نبود . جوجه‌اش بهتر بود. توی راه تانیا دستشو میورد بیرون ماشین  و وقتی میگفتم دست بده بهم دست میداد. دالی کردن هم بهش یاد دادم که خیلی باحال انجام میداد. توی یه پاساژ هم عاشق فواره آب وسط پاساژ شده بود و هی میگفت آبوووو و نگاه می‌کرد . 

موقعی که منو رسوندن دم خونمون مامانش به تانیا گفت بای‌بای کن اما تانیا با تعجب نگاهم می‌کرد و بهم گفت بشین و به توی ماشین اشاره می‌کرد :))) 

 

پ.ن: مثلا رژیم دارم ،هر شب یه رستورانی جایی هستیم. البته خداروشکر ناهار کم میخورم . درضمن شیرینی فروشی جدید شهرمون هم امتحان کردم که خیلی خوب بود شیرینی هاش. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۰
مژگان ❤😻

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">