پراکنده نوشت
+نشستم،توی محوطه دانشگاه و منتظرم تا ساعت ده و نیم کلاس سیتم عامل شروع بشه.الان نه و نیمه.
خیلی خیلی بی حوصله تر از اونم که بشینم و به صحبت های چرت استاد سیستم گوش بدم.
واقعا توانایی ارائه درس رو نداره و برای هر سوال کوچیک دانشجو ها سه ساعت توضیح میده.به این میگن یه استادی که بلد نیست مدیریت زمان بکنه، بلد نیست چی رو زیاد توضیح بده چی رو کم، بلد نیست درس بده.
تا ساعت ده و نیم نمیدونم چیکار کنم، توی استرحتگاه بودیم و من حوصلم اون تو رفت اومدم بیرون.صدای بلبل و گنجیشک میاد!
+خیلی دلم میخواد با یه شکلات خوشمزه که توی بوفه میفروشن حال خودمو خوب کنم ولی به خودم گفتم دیگه نباید چیزای جوش آور (!) بخورم تا برای عید پوستم خوب باشه.
نمیدونم چقدر به این عهدم وفا دار میمونم.(بعدا نوشت:آخرشم به حرف دلم گوش کردم!!)
+کلاس اخرمون برنامه نویسی ه و مریم -دوست پارسال - که ترم قبل این درسو نتونسته پاس کنه باهامونه.خیلی کنارش خوش میگذره.
+امروز حراست به همهههه چیز. و همه کس گیر داد.حتی به اون رژ لب صورتی کمرنگ من.
پ.ن: این مطلب رو صبح امروز توی دانشگاه نوشتم و الان که دارم منتشرش میکنم ساعت دو و چهل دقیقه ی صبحه!گلو درد دارم و خوابم نمیبره.