این روزها حس و حال خوبی دارم...
از همه ی لحاظ ها خداروشکر.
لعنت به تلویزیون و سریالهای ابدوغ خیاری ش که آدم مجبور میشه به م+ا+ه+و+ا+ر+ه پناه ببره.بازم دمِ نامبرده گرم که معمولا آدمو نا امید برنمیگردونه.
من معمولا فیلمهای سینمایی ایرانی رو میبینم ولی تا یه دقیقه میای سمت تلویزیون....
+و همچنین لعنت بر ناخن هایی که یکی درمیون میشکنند و آدم مجبور میشه همه شونو بچینه و نتیجه ش میشه کم توانی در تایپ به دلیل عادت به ناخنهای بلند.
نمیدونم چه جوریه که بهترین خیار و گوجه ی دنیارو بگیریم بازم خیار و گوجه و سالاد خونه ی مادربزرگ خوشمزه تره. غذای مادربزرگ از غذای بهترین رستوران ها بهتره.
اصلا هوای خونه مادربزرگ از هوای همه جا بهتره.چه خوب که اومدم اینجا!!
پدربزرگ میره و میاد یه چیزی به مادربزرگ میگه و مادربزرگ با حاضر جوابیِ خاص خودش سریع جوابشو میده.
خیلی زوج بانمکین.
چه حس خوبیه اینجا نشستن...چه حس خوبیه شماهارو داشتن.
خدایا ازت خواهش میکنم پدربزرگ مادربزرگمو نگه دار.همه ی پدربزرگ مادربزرگارو.همه ی مامان باباهارو...:)
+خدا از دست رفته ها رو بیامرزه...
++امروز جایی بودیم،بیست دقیقه بعد از نشستنمون بابا گفت نمیخواین سَلَفی بگیرین؟؟!!!!
جذابترین اتفاق امروز این بود که بابا زنگ زد و روز دختر رو تبریک گفت! احتمالا از رادیو شنیده.:)
دیروز اولین جلسه ی رانندگیم بود.انقدر ذوق کرده بودم که نگو! وقتیم برگشتم همش به رانندگی فکر میکردم. اونقدرهاهم سخت نیست.
فقط اینکه بدم میاد ترمز بگیرم همش میخوام برم فقط!!!
در زندگی ممکنه بارها برای هرکسی پیش بیاد که کسی بهش پیشنهاد های بدی که سرانجام خوبی نخواهند داشت بده.در هرحال اون شخصِ پیشنهاد گیرنده مسئول فکر کردن درمورد پیشنهادهاست و تصمیم نهایی با خودشه.بنابراین اگر پیشنهادی نتیجه ی خوبی نداشت مقصر فقط و فقط خودشه.
+خیلی خوبه آدم بقیه رو به خاطر اشتباهات خودش متهم نکنه و فقط قبول کنه که خودش اشتباه کرده. اونجوری همه چیز بهتر میشه.
دیشب باز رفتیم شهربازی. بیشتر وقتمونو تو صف یه بازی خیلی شلوغ بودیم.ولی خوش گذشت.
طبق معمول با دایی و طبق معمولِ این روزها داییِ دختر داییهام هم همراهمون بود!
امروز که برم کلاس رانندگی جلسه ی چهارمم میشه.فعلا داریم مباحث تئوری رو یاد میگیریم.
بهتر از بیکاری توی خونه س. با خوندن کتاب قوانین رانندگی هم کلی وقتن پر میشه.
فقط اینکه دیگه فرصت ندارم فیلم بیگ بنگ رو ببینم.
مشتاقم هرچه زودتر وارد کلاسهای عملی بشم. در ضمن آزمون های آنلاین رانندگی هم شرکت میکنم.خیلی کمک کننده س.همین دیگه.بالاخره از روزمرگی نجات پیدا کردم :)
دیشب رفتیم شعبه حکیم نظامی نوتلا بار.خیلی شب خوبی بود برام.خوش گذشت حوصلم اومد سر جاش.
اصلا تازگی ها تصمیم گرفتم شاد تر باشم. :))))
پ.ن: "نان داغ، شکلات داغ" نام جدید این مراکز خوشمزه س که صد البته برای منِ شکمو اسمش فرقی نداره ولی آخه عزیزم اسم برند "نوتلا"عه. این کارا چیه دیگه.
دو روز پیش رفتیم آکواریوم ناژوان رو دیدیم.انتظار داشتم یه تونل پر از ماهی ببینم ولی فقط قسمت کوچیکیش به صورت تونل بود.بقیش آکواریم های جدا بود که تو هرکدوم یه نوع از ماهی بود. البته جالب بود به نظرم.
+اگه سه سال پیش دوسه روز بعد از اول مهر رشته مو عوض نمیکردم الان منتظر کنکور بودم!
خوب شد که نرفتم تجربی چون اصلا خوشم نمیومد ازش و دلیل انتخابش هم این بود که فکر میکردم از چیز دیگه یی هم خوشم نخواهد اومد و خواهرمم رشته ش اینه و...
به هرحال دلیل راحت نشستن امروزم اون انتخاب سه سال پیشه!
+بالاخره تصمیمم رو گرفتم،قراره برم کلاس رانندگی.خیلیم ذوقش رو دارم!
+حالم خوبه، روزای خوبیه، منتظرشون بودم!
دیشب دایی اینا خونمون بودن و برای وقت گذرونی از همون اول تا موقعی که رفتن داشتیم لاک میزدیم! در واقع اولش برای وقت گذرونی بود بعدش دیگه حسابی درگیرش شدیم و کلی طرح کشیدیم روی ناخنهای دست و پامون.بهتر بگم، من که حرکتی نکردم،اونا برام طرح میکشیدن! در بین این لاک زدنا کف اتاقم کلی لاکی شد، استون و لاک پاک کنی نمونده که اونجا رو تمیز کنم. بعضی طرحها چند باری خراب شدن و مجبور شدیم چند باره بکشیمشون.خلاصه خوش گذشت کلی.روی پاهای همگی مون الان دو تا کیتی خوشگل هست!
شهربازی شاهین شهر
به صورت فشرده و پشت سر هم دارم بیگ بنگ تئوری تماشا میکنم.
بقیه اوقاتم با نت و بازی استار گرل! و پت شاپ! و بیرون رفتن و گاهی کتاب خوندن میگذره.
استخر رو به زودی به برنانه اضافه میکنم.
پنج شنبه شب رفتیم شهربازی و یک بازی جدید و خیلی باحال رو تجربه کردم.
در حال دیدن فیلم the big bang theory هستم.
به نظرم خیلی خوبه.یه فیلم طنز خیلی جالب.
درمورد چند تا فیزیکدان که در موقعیت های مختلف قرار میگیرند و هرکدوم شخصیت جالب خودشونو دارن.
"شلدون" یکی از شخصیت های این فیلمه که خیلی از خود راضی،باهوش،مقرراتی و خاصه. خودش رو بهتر و باهوش تر از همه میدونه و معقتده کلمه ی باهوش هم براش کمه!
خیلی از شخصیت منحصر به فرد و جالبش خوشم میاد.بقیه دوستانش هم دست کمی ازش ندارند،جالب و باحالن.
هنوز فصل دو رو تموم نکردم ؛فیلم هشت تا فصله.
به نظرم واقعا ارزش دیدن داره.حسابی آدمو میخندونه.
+عکس: موقعی که "شلدون" داره سعی میکنه لبخند بزنه و برای موفقیت دوستش ابراز خوشحالی کنه.
اونروز استاد اندیشه مون- که واقعاً خیلی آگاهه - یکی از شایعات دنیای مجازی (توی سایت شایعاتم تکذیب شده بود) رو واسمون گفت؛ منم حال نداشتم بهش بگم که شایعه س.
میخوام بگم کلا حرف هیشکیو بی تحقیق گوش نکنین.حتی اکه استاد دانا و پرفکتی باشه!
حوصلم رفته.همش تو فکر اینم که چه کاری بکنم تابستون حسابی بهم خوش بگذره.
فعلا که همش فیلم و اینترنت و کمی کتاب.
امیدوارم زودتر یه راهی برای خلاص شدن از روزمرگی پیدا کنم.
من عاشق هنر و کارهای هنری ام.عاشق مانتو ها یا کیف و خیلی وسایل دیگه ای که روشون اشعار نوشته یا نقاشی شده.
نقاشی های زیبا رو بسیار دوست دارم و همچنین شعر هارو.تابلوهای هنری، تابلو های خط و خلاصه از این دست چیزها.
اما به یک دلیل ساده نرفتم رشته گرافیک یا نقاشی؛ استعداد بسیار کمم در نقاشی کشیدن !با این حال خیلی دلم میخواست نقاشی خوبی میبودم و میرفتم یک رشته ی هنری.
عکس از: میم تیم
بالاخره دانشگاه تموم شد.
پیش به سوی تابستون عزیزم.
امتحانات تموم شدن و خیلی احساس سبکی میکنم.
و عشق
اگر با حضور همین روزمرگیها عشق بماند...
عشق است!
#نادر_ابراهیمی
از کانال: aliseyedsalehi