دیشب باز رفتیم شهربازی. بیشتر وقتمونو تو صف یه بازی خیلی شلوغ بودیم.ولی خوش گذشت.
طبق معمول با دایی و طبق معمولِ این روزها داییِ دختر داییهام هم همراهمون بود!
دیشب باز رفتیم شهربازی. بیشتر وقتمونو تو صف یه بازی خیلی شلوغ بودیم.ولی خوش گذشت.
طبق معمول با دایی و طبق معمولِ این روزها داییِ دختر داییهام هم همراهمون بود!
امروز که برم کلاس رانندگی جلسه ی چهارمم میشه.فعلا داریم مباحث تئوری رو یاد میگیریم.
بهتر از بیکاری توی خونه س. با خوندن کتاب قوانین رانندگی هم کلی وقتن پر میشه.
فقط اینکه دیگه فرصت ندارم فیلم بیگ بنگ رو ببینم.
مشتاقم هرچه زودتر وارد کلاسهای عملی بشم. در ضمن آزمون های آنلاین رانندگی هم شرکت میکنم.خیلی کمک کننده س.همین دیگه.بالاخره از روزمرگی نجات پیدا کردم :)
دیشب رفتیم شعبه حکیم نظامی نوتلا بار.خیلی شب خوبی بود برام.خوش گذشت حوصلم اومد سر جاش.
اصلا تازگی ها تصمیم گرفتم شاد تر باشم. :))))
پ.ن: "نان داغ، شکلات داغ" نام جدید این مراکز خوشمزه س که صد البته برای منِ شکمو اسمش فرقی نداره ولی آخه عزیزم اسم برند "نوتلا"عه. این کارا چیه دیگه.
دو روز پیش رفتیم آکواریوم ناژوان رو دیدیم.انتظار داشتم یه تونل پر از ماهی ببینم ولی فقط قسمت کوچیکیش به صورت تونل بود.بقیش آکواریم های جدا بود که تو هرکدوم یه نوع از ماهی بود. البته جالب بود به نظرم.
+اگه سه سال پیش دوسه روز بعد از اول مهر رشته مو عوض نمیکردم الان منتظر کنکور بودم!
خوب شد که نرفتم تجربی چون اصلا خوشم نمیومد ازش و دلیل انتخابش هم این بود که فکر میکردم از چیز دیگه یی هم خوشم نخواهد اومد و خواهرمم رشته ش اینه و...
به هرحال دلیل راحت نشستن امروزم اون انتخاب سه سال پیشه!
+بالاخره تصمیمم رو گرفتم،قراره برم کلاس رانندگی.خیلیم ذوقش رو دارم!
+حالم خوبه، روزای خوبیه، منتظرشون بودم!
دیشب دایی اینا خونمون بودن و برای وقت گذرونی از همون اول تا موقعی که رفتن داشتیم لاک میزدیم! در واقع اولش برای وقت گذرونی بود بعدش دیگه حسابی درگیرش شدیم و کلی طرح کشیدیم روی ناخنهای دست و پامون.بهتر بگم، من که حرکتی نکردم،اونا برام طرح میکشیدن! در بین این لاک زدنا کف اتاقم کلی لاکی شد، استون و لاک پاک کنی نمونده که اونجا رو تمیز کنم. بعضی طرحها چند باری خراب شدن و مجبور شدیم چند باره بکشیمشون.خلاصه خوش گذشت کلی.روی پاهای همگی مون الان دو تا کیتی خوشگل هست!
شهربازی شاهین شهر
به صورت فشرده و پشت سر هم دارم بیگ بنگ تئوری تماشا میکنم.
بقیه اوقاتم با نت و بازی استار گرل! و پت شاپ! و بیرون رفتن و گاهی کتاب خوندن میگذره.
استخر رو به زودی به برنانه اضافه میکنم.
پنج شنبه شب رفتیم شهربازی و یک بازی جدید و خیلی باحال رو تجربه کردم.
در حال دیدن فیلم the big bang theory هستم.
به نظرم خیلی خوبه.یه فیلم طنز خیلی جالب.
درمورد چند تا فیزیکدان که در موقعیت های مختلف قرار میگیرند و هرکدوم شخصیت جالب خودشونو دارن.
"شلدون" یکی از شخصیت های این فیلمه که خیلی از خود راضی،باهوش،مقرراتی و خاصه. خودش رو بهتر و باهوش تر از همه میدونه و معقتده کلمه ی باهوش هم براش کمه!
خیلی از شخصیت منحصر به فرد و جالبش خوشم میاد.بقیه دوستانش هم دست کمی ازش ندارند،جالب و باحالن.
هنوز فصل دو رو تموم نکردم ؛فیلم هشت تا فصله.
به نظرم واقعا ارزش دیدن داره.حسابی آدمو میخندونه.
+عکس: موقعی که "شلدون" داره سعی میکنه لبخند بزنه و برای موفقیت دوستش ابراز خوشحالی کنه.
اونروز استاد اندیشه مون- که واقعاً خیلی آگاهه - یکی از شایعات دنیای مجازی (توی سایت شایعاتم تکذیب شده بود) رو واسمون گفت؛ منم حال نداشتم بهش بگم که شایعه س.
میخوام بگم کلا حرف هیشکیو بی تحقیق گوش نکنین.حتی اکه استاد دانا و پرفکتی باشه!
حوصلم رفته.همش تو فکر اینم که چه کاری بکنم تابستون حسابی بهم خوش بگذره.
فعلا که همش فیلم و اینترنت و کمی کتاب.
امیدوارم زودتر یه راهی برای خلاص شدن از روزمرگی پیدا کنم.
من عاشق هنر و کارهای هنری ام.عاشق مانتو ها یا کیف و خیلی وسایل دیگه ای که روشون اشعار نوشته یا نقاشی شده.
نقاشی های زیبا رو بسیار دوست دارم و همچنین شعر هارو.تابلوهای هنری، تابلو های خط و خلاصه از این دست چیزها.
اما به یک دلیل ساده نرفتم رشته گرافیک یا نقاشی؛ استعداد بسیار کمم در نقاشی کشیدن !با این حال خیلی دلم میخواست نقاشی خوبی میبودم و میرفتم یک رشته ی هنری.
عکس از: میم تیم
بالاخره دانشگاه تموم شد.
پیش به سوی تابستون عزیزم.
امتحانات تموم شدن و خیلی احساس سبکی میکنم.
و عشق
اگر با حضور همین روزمرگیها عشق بماند...
عشق است!
#نادر_ابراهیمی
از کانال: aliseyedsalehi
کتاب شیدا و صوفی رو خوندم.چقدر عجیب و پیچیده بود.
البته اینی که من خوندم از طاقچه دانلود کردم و احتمالا کتاب چاپیش با این فرق میکنه.
درکل نسبتا جذاب بود اما گیج کننده.
نویسنده :چیستا یثربی
+بی ربط: امروز تولد شیواست.
اتفاقات مثبت این روزها
یک-جشن تولدم
دو-پاس شدن ریاضی با نمره 15*
سه-تا پایان امتحانات چیزی نمونده
چهار-حالِ خوبم.
*اینکه پاس شدن ریاضی با نمره 15 رو جزو اتفاقات مثبت نوشتم به این معنی نیست که من شاگرد تنبل کلاسم!به خاطر اینه که پاس شدن ریاضی عمومی ما کار شاقی محسوب میشه(با اینکه زیاد سخت نیست)ترم پیش حدود ده پونزده نفر و این ترمم احتمالا همین حدود پاس شدن.و خب برای همین پاس شدنش برامون مهم و ازرشمنده!
ضمن اینکه نمره کمم به خاطر کم بودن میانترمه و فکر میکنم پایان ترمم از میانترم بهتر بود.
جشن تولد هیجده سالگی م برگزار شد.دوروز بعد از تولدم.
بر خلاف اصرار پدرم فقط یه خونواده رو دعوت کردم.که با دختر خانواده شون همسنم (با اختلاف شش ماه به نفع اون!) و فامیل هم هستیم.
خوش گذشت.کیک تولد امسالم رو بیشتر از همه سالای قبل دوست داشتم. هم از لحاظ ظاهر هم طمعش.
امسال برخلاف سالهای قبل
به جای شمع عددی هجده تا شمع رنگی رنگی
گذاشتم.
++قبل از فوت کردن شمع ها آرزوی عشق کردم :)
کتاب پستچی رو خوندم.همین الان تموم شد.
بعد از اون همه تعریفی که ازش شنیده بودم.
عالی بود و غم انگیز.کاشکی میدونستم الان چیستا با علی ازدواج کرده یا نه؟!
پ.ن1+نویسنده :چیستا یثربی
پ.ن2+با دانلود اپلیکشین طاقچه فرصتی دست داد تا به کار مورد علاقم،کتابخوانی،بپردازم و این اتفاق مثبت این روزهامه.
پ.ن3+امروز تولدمه :)
سال نود و پنج تا اینجاش برام متفاوت ترین سال زندگیم بوده، عیدش رو خیلی راحت تر از سالای قبل گذروندم،کما اینکه بیشتر هم از خودم راضی بودم.
ضمن اینکه امسال هجده ساله شدم،یعنی همون سنی که خیلی منتظرش بودم!
چقدر خوبه هیجده ساله بودن! یه جور خوبیه! :)
تولدم مبارک!:)
دیروز فیلم "لوسی" رو دیدم.
درباره ی ماده ای بود که با پخش شدن توی بدن یه خانم باعث شده بود از صددرصد مغزش استفاده کنه.
ادعای این فیلم این بود که انسان در حالت از صد در صد مغزش استفاده نمیکنه. که البته ادعای غلطیه.
خلاصه با استفاده صددرصد مغزش حسهای خارق العاده ای داشت و کارهای عجیب میکرد.
مثلا ریشه ی درختها رو میدید،کارهایی که در یک سالگی انجام داده بود رو به خاطر داشت و...
خیلی جالب بود اما به نظرم اخرش خوب نبود.جای کار بیشتری داشت.با این حال دلم میخواد یک بار دیگه از اول ببینمش.