سومین روز از عید اینجوری گذشت :صبح دیر پاشدم و بعد از صبحانه و حمام و خوندن کتاب "حال الینور آلیفنت کاملا خوب است" و ناهار کمی خوابیدم. بعدش پاشدیم رفتیم خونه مامان بزرگ و اونجا کمی نشستیم و بعدش با دایی اینا رفتیم میدون نقش جهان.اونجا ماشین هارو گذاشتیم یک پارکینگ کمی دور و بعدش خواهرم و شوهرش هم بهمون ملحق شدن رفتیم فرنی خوردیم.
بعد از اون رفتیم با یکی از اون ماشین کوچولو ها دور میدون و بعد بقیه نشستن و من و خونواده دایی رفتیم توی بازار یه کوچولو دور زدیم.خیلی چیزای جالبی داشت بازارش.
بعدش هم دیر شد و مجبور شدیم سریع برگردیم چون پارکینگه فقط تا دوازده باز بود.
در ضمن کتابی که در بالا نوشتم صبح میخوندم تا اینجاش که صفحه صد و خرده ای هستم نسبتا خوبه و میخونمش .البته خیلی تعریف ازش شنیدم و بنابر اون تعریفا و طبق تجربه ام درباره رمانهای خارجی احتمالاً کمی بعد بهتر خواهد شد.
پی نوشت: ساعت از دوازده گذشته به همین دلیل تاریخ چهارم ثبت خواهد شد.