مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۹مرداد

امشب یک داستان صوتی دیگه گوش کردم. از وودی آلن به اسم “اعترافات یک سارق مادرزاد”. داستان جالبی بود.

کتاب “چهار اثر از فلورانس” رو هم دارم میخونم و همزمان بخش‌هایی ازش رو در دفترچه خوشبختی‌ ام مینویسم. خیلی خیلی از این کتاب تعریف شنیدم. تا اینجایی که خوندم (که البته زیاد نیست) خیلی خیلی خوب بوده. به نظرم هرکس میخوندش باید نکاتشو جایی بنویسه برای خوندن و یادآوری دوباره. البته این موضوع واسه خیلی از کتابها و مطالبی که میخونیم صدق میکنه. 

دیگه اینکه امروز رفتم پیش زهرا و آهو و نسرین رو هم دیدم. یه نی‌نی پسر هم اومد مغازه با مامان باباش که گرفتیمش و بغلش کردیم و ازش عکس گرفتیم . روز خوبی بود خداروشکر :)

دیروز هم کمی خرید کردیم و بعد رفتیم کافی شاپ و بعدش خونه مامان بزرگ . 

 

پ.ن: با اینکه زیاااد میام وبلاگ ولی حس میکنم کم میام و هی دوباره میام :دی

مژگان ❤😻
۲۸مرداد

کیانا زنگ زده که من با تانیا حرف بزنم و تانیا فکر کنه مامانشم. یکم باهاش حرف زدم و گفتم اسمت چیه گفت «تا» و بعدش هرچی گفتم گفت نه و رفت ازپیش  گوشی. فهمیده بود من مامانش نیستم و هی میگفت نه :* 

جوجوی خودمهههه :*****

مژگان ❤😻
۲۷مرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مژگان ❤😻
۲۶مرداد

پنجشنبه شب برای شام رفتیم باغ. تانیا و کیانا رو آوردیم پیشمون . تانیا آب توی لیوان رو با دستای کوچولوش میپاشید به بابام و کلللللی میخندید . وقتی هم بهش بگی بیا بریم دستاتو بشوریم سریع میاد ،بابام بردش دستاشو شست و تانیا هم دستای بابامو شسته بود :) قبلا که تانیا کوچیکتر بود وقتی به دستاش هرچیزی مالیده بود مثل گز یا آب طالبی دستاشو میزد به موهاش و به این وسیله دستاشو خشک می‌کرد :* تازگیا دیگه ندیدم این کارو بکنه .

یکی از جالب ترییین چیزهایی که دیدم انجام داد وقتی بود که یه شلیل دستش بود و جعبه دستمال کاغذی رو دید. یه دستمال برداشت و شلیلش رو پاک کرد بعد دستمالو گذاشت سرجاش توی جعبه. تانیای دوست داشتنی خودم :*****

مژگان ❤😻
۲۴مرداد

اخیرا کتابهای “درون آب” و “ احتمال عشق در‌ نگاه اول” رو تموم کردم. درون اب جنایی بود اما خیلی کشش نداشت و در‌کل خوب بود . احتمال عشق هم کوتاه و خوب بود.

دیروز رفتم پیش زهرا حرف زدیم و امروز هم کلاس زبان بودم و کمی دور داریم میزنیم که کارامونو انجام بدیم توی خیابون. کلاس‌ زبان خوب بود به جز اینکه تست لیسنینگ رو سه شدم از شش و البته چهار میشدم اگه یکی از سوالات  رو فکر نمیکردم دو گزینه‌ای باشه. 

و همینا :)

مژگان ❤😻
۲۱مرداد

امروز بالاخره با مامان رفتیم کافه لوتوس که خیلی وقت بود میخواستم برم و ببینم چه جوریه.

راستش محیطش از چیزی که تصور میکردم( و توی عکسا دیده بودم ) معمولی تر بود اما کلا قشنگ بود.  ما پیتزا امریکایی خوردیم و شیک کیت کت و اورئو که همشون خوشمزه بودن اما به نظرم زیاد بود و باید یکیشو میخوردیم. کلا جای خوبی بود و خوراکی های خوبی هم داشت.ادرسشم اپادانا اول،جنب خشکشویی. 

مژگان ❤😻
۲۰مرداد

دیروز عصر جمعه رفتیم باغ شوهرخواهرم اینا و کمی حرف زدیم و اینا بعدم یه دوری زدیم اومدیم خونه. امروزم رفتم کلاس زبان که کمی خسته کننده بود امروز، تست لیسنینگ هم دادیم که من کامل شدم خداروشکر :) بعد هم یه دوری زدیم و رفتیم فست‌فودی.  

این روزا کتاب "درون آب"  رو میخونم و فیلم هم میبینم از فیلیمو، سه تا قسمت اخری که تا الان از ساخت ایران اومده رو دیدم که خیلی خنده دار نبود مثل قبلیاش. و سریال دروغ های کوچک بزرگ که اتفاقی دیدمش ،کتابشو خوندم قبلا اما تو این فکرم چه جوری میشه یه کتابی که خیلی هم بلند نیست رو تبدیل به فیلم کنن. البته خب احتمالا شاخ و برگ بهش میدن اما بالاخره مگه چقدر میتونن کشش بدن؟! به هرحال برام جالبه ببینم فیلم کتابهایی که خوندم رو. 

 

+با گوشی قبلیم اومدم الان، بعد از مدتی دست گرفتن گوشی جدید این خیلییی بزرگه برای تایپ کردن واقعا که البته صفحه نمایش بزرگش عالیه اما کمی دستم رو خسته میکنه . و اینکه برای فیلم دیدن و کتاب خوندن عالیه واقعا :) البته من دیگه به گوشی جدیدم عادت کردم و کوچیک بودنش کلی خوبه (راااحت تو دست جا میشه). خلاصه هر کدوم خوبی های خودشونو دارن دیگه :)

++خدایا شکرت :)

 

خیلییی بعدا نوشت : 😃 خب الان چون ۲۴ اسفند ۹۷ هست میگم خیلی بعدا نوشت. بعدا فهمیدم که دروغ‌های‌کوچک‌بزرگ یک مینی سریال بود نه سریال عادی. :) دالی 😝🤣

مژگان ❤😻
۱۹مرداد

دیروز کیانا زنگ زد گفت میایم دنبالت بریم باغ و میدون امام . منم سریع حاضر شدم ،توی ماشین تانیااا جااانم هی چیزای تو خیابون رو توضیح میداد به زبون خودش :*** صدای اسب و سگ هم دراورد ،و اسم من و چند از فامیلاشون هم گفت :) برای شام عمو شیشلیک درست کرد که خیلی خوشمزه بود ،تانیا زیاد نخورد بیش‌تر داشت فیلم مدرسه موشها رو میدید و در طول فیلم دیدن هم حسابی حواسش جمع فیلم میشه و به کسی محل نمیذاره :) هی پاشو مینداخت روی پاش و من برمیداشتم و دوباره میذاشت و میخندید :*** خلاصه بعدشم رفتیم میدون امام و متر یک شال آبی آسمونی گرفتم و یک بند عینک و قارای تمشکی جان :) سوار کالسکه اسب هم شدیم و بعدش کیانا برام کلی تاریخچه مسجد شیخ لطف ا... و ساختمون نقش جهان رو گفت. درمورد اینکه یه شخصی همه چیزهایی که شیخ بهایی راجع به اینجاها رو نوشته بوده به اضافه پل و چیزای در امتداد سی‌وسه پل رو از بین برده هم گفت ،و همچنین تاریخچه سی‌وسه پل. که اینجوریه که یه نفر (که اسمش یادم نیست) عاشق یه دختری میشه اون طرف رودخونه، بعد هی همو میبینن و آخرش مرده شنا میکنه چند بار ولی موفق نمیشه بره اون طرف، آخرین بار دیگه میگه میخوام حتما برم و وقتی میرسه اون طرف گردنبند دختره رو میگیره و گردنبند ‌پاره میشه و سی‌وسه تا از مرواریدهاش میمونن بقیه ش میریزه توی آب . مرده هم قول میده سی و سه پل رو بسازه . 

حالا نمیدونم این داستان واقعیشه یا نه، بعدا تحقیق خواهم کرد :)))

بعدم دیگه تا بیایم خونه ساعت نزدیک دو بود. ولی حسابی خوش گذشت خداروشکر :) 

مژگان ❤😻
۱۷مرداد

هزاران برنامه برای بقیه تابستون دارم که انشاا... اجرا کنم یکی یکی :)

 

مژگان ❤😻
۱۶مرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مژگان ❤😻
۱۳مرداد

+کلاس زبان خیلی خوبه، خیلی . کلی وقت گذرونیِ خوب و مفید میشه و چیزای جدید یاد میگیرم و خلاصه عالیه.امروز هم کلی خوب بودم توی کلاس خداروشکر و لیسنینگ ها رو خیلی خوب متوجه شدم و جواب دادم. 

کارت عضویت هم بهمون دادن که قراره یه سری جاها رو بتونیم با تخفیف ازشون خرید کنیم :) 

بعدم اینکه کتاب “ کاش کسی جایی منتظرم بود” رو خوندم. شامل چند تا داستان کوتاه بود که بد نبودن اما من خیلی دوست نداشتم. 

مژگان ❤😻
۱۲مرداد

خب من از کنکور برگشتم :) واقعا سوالاتش سختتتتت بود،درسته که من نخونده بودم اما بازم سخت بود ،بعضی چیزاش رو ما اصلا نداشتم حس میکنم. زبانش که خیلییی سختتت بود اصلا همچین چیزایی به ما یاد نداده بودن .زبان تخصصی بهتر بود.

خلاصه که من همه تلاشمو کردم روی گزینه ها فکر‌ کنم اما چند تایی هم شانسی زدم :دی در ضمن ادبیاتش عالی بود و خیلی خوب زدم. برنامه نویسی و بقیه تخصصی ها هم که سخت بود.

 

+فکر کن فردا صبح کنکور داشته باشی بعد بشینی ناخناتو مانیکور کنی :))))

مژگان ❤😻
۱۱مرداد

تقریبا کل کتاب “ دختری در قطار” رو دیروز خوندم. حدود یک نُهمش موند که امروز تمومش کردم. اصلا فکر نمیکردم جنایی باشه ،به اسمش نمیومد البته کمی هم عاشقانه غمگین بود . از همون اولای کتاب (نه چند صفحه اول) جذبش شدم و تند تند خوندم. 

کلا فضای کتاب غمگینه ولی کتاب خوبی بود.

 

پ.ن: فردا کنکور دارم و بله اصلا نمیخونم :)

مژگان ❤😻
۰۹مرداد

در کتاب حرفهای ضبط شده یک دختره که برای سیزده نفر فرستاده میشه. راستش خیلی جذبم نکرد.سعی کرد تند تند بخونمش که تموم شه و اینکه ببینم آخرش جه اتفاقی می‌افته. همچنین میخواستم کتاب بعدی رو شروع کنم.کلا کتاب خاصی نبود و کمی خسته کننده بود برای من،فکر میکنم فیلمش جالب تر باشه.

 

مژگان ❤😻
۰۸مرداد

چیزای خیلی خوب امروز :

+امروز‌ مامانم رفت ازمایش خون داد.توی آزمایشگاه یه خانوم مسئول نوبت دادن بود و خیلی خیلی خوب بود و بچه هارو آروم می‌کرد،باهاشون حرف میزد و میگفت نترسین چیزی نیست و دستتونو نذارین توی دهنتون مریض میشین و اگر ساکت بنشینین و مادرتونو اذیت نکنین بخون جایزه میدم و ...به یکی از بچه ها هم که سرجاش نشست یه بسته برچسب داد. خلاصه خیلی مهربون بود و خوش‌برخورد . انشاا... که همیشه موفق باشه :)

+روی در یک کتابفروشی در چهارباغ زده بود: باز است، کرم نمای و فرود آ :)

 

 

کارای دیگه:

با مامان بعد از آزمایش رفتیم کافی شاپ صبحانه خوردیم و دوستامم دیدم اونجا ،قهوه ترکش عالییی بود. کمی خرید هم کردیم. متر یک پیراهن قرمز خیلی دوست داشتنی برای خونه گرفتم و یک تی‌شرت سفید و پنج تا برچسب خوشگل.بعد هم ناهار خوردیم و برگشتیم خونه . عصر هم رفتیم کمی خرید برای خونه و برای شام هم دارم چیپس میخورم . 

 

پ.ن: خدایا شکرت :)

 

مژگان ❤😻
۰۶مرداد

امروز‌ توی چهارباغ کلللللی راه رفتیممممم. شام هم ساندویچ خوردیم و اومدیم خونه ،وااااقعا خیلی راه رفتیم خیلییییی :) من بالاخره مانتو جینی مهر میخواستم رو گرفتم که طرح گوچی هم هست همونطور که دلم میخواست و یک مانتو حریر مشکی هم گرفتم که خیلی شیکه توی تن. یه شال قرمز هم گرفتم . فردا کلاس زبان دارم و خوشبختانه کارهاشو انجام دادم و الان چیزی ندارم. کتاب هم وقت نکردم امروز بخونم .

 

‌پ.نِ مهم : خدایا شکرت :))))

مژگان ❤😻
۰۶مرداد

از دیروز این دومین باره با داستانی با پایان باز مواجه میشم.البته دیروز کتاب بود امروز فیلمِ almost friends .

کلا مثل اکثر فیلمهای خارجی ای که دیدم چیز خیلی خاصی نمیخواست بگه ،بیش‌تر منظورش دنبال کردن اهداف بود . و اینکه بد نبود اما خوبم نبود فقط برای وقت گذرونی مناسبه. 

 

پ.ن: دیشب رفتیم کافی شاپ و فست‌فودی مرغ سوخاری و شیک نوتلا خوردیم که جفتشون خوب بودن.الان کتابی شروع نکردم اما‌ احتمالا به زودی کتاب “سیزده دلیل برای اینکه” رو شروع کنم .در ضمن چند تا کتاب توی فیدیبو خیلی توجهم رو جلب کرده و احتمالا اولین کتاب صوتی که میخوام گوش کنم “ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد” با صدای “نیکی کریمی” خواهد بود. :)

مژگان ❤😻
۰۵مرداد

***امکان اسپویل کتاب “زندگی دوم” ***

 

کتاب بسیار جذاب و پر کششی بود .خیلی خیلی جذبم کرد و به سرعت تمومش کردم.در واقع دیروز شروع به خوندنش کردم و امروز هم تموم شد.کتاب راجع به زنیه که خواهرش کشته میشه و دچار افسردگی میشه و سعی میکنه به طریقی پی ببره که قاتل خواهرش چه کسیه. اما درگیر ماجراهای زیادی میشه و نهایتا قاتل کسی هست که فکرشم نمیکنه. همینجور که گفتم خیلی خیلی پرکشش هست رمان اما فضای نسبتا تلخی هم داره، و اینکه پایان رمان باز هست و خواننده باید حدس بزنه بین دو گزینه کدومش اتفاق خواهد افتاد. من که وقتی متوجه شدم آخر رمان مشخص نیست چی میشه خیلیییی عصبانی شدم و احساس کردم اونهمه خوندن و خوندنم بی نتیجه موند! البته الان سعی میکنم با این قضیه کنار بیام :) در ضمن ترجمه هم عالی بود. ناشر:آموت

مژگان ❤😻
۰۴مرداد
امروز کلی نقاشی کردم،اول نقاشی مرحله به مرحله از اینترنت گرفتم و چند تا کشیدم،بعدش کتاب هنر دوم راهنمایی رو دانلود کردم و بعضی از نقاشیهاش رو کشیدم. باورم نمیشد یه روزی دوباره سراغ این کتاب بیام! و اینکه باورم نمیشد یه روزی این نقاشی ها که برام کلللی سخت بود راحت بشه،البته نمیگم الان عالی‌ام در نقاشی اما اون موقع واقعا هیچ علاقه‌ای به نقاشی نداشتم و هیچ تلاش خاصی هم براش نمیکردم چه برسه به اینکه از روی تفریج نقاشی بکشم! اما خب این روزا دوست دارم نقاشی رو، کی فکرشو میکرد یه روز نقاشی دوست داشته باشم؟!در ضمن بابا هم یک نقاشی کشید که طبق معمول یک روباه بود و البته یک درختی که از توی یک مکعب رشد کرده :) مکعب یکی از جیزاهاییه که بابام دوست داره بکشه :)
وسطای نقاشی کردن طبق تصمیم قبلی که داشتم یک داستان کوتاه نوشتم، به طرز باور نکردنی‌ای چهار صفحه شد. داستانش قرار نیست چیز خاصی بگه،شعار یا آموزش خاصی در خودش داشته باشه فقط حس خوبی بهم میداد.توصیف اون صحنه هارو دوست داشتم و خیلی راحت میومدن تو ذهنم اون مکان ها و اشیا و افراد.خلاصه که حس خوبی دارم از نوشتنش :) اینم بگم در حال حاضر از خوندن رمان بیش‌تر از داشتان کوتاه خوشم میاد و از نوشتن داستان کوتاه بیش‌تر از رمان !شاید بعدا یک کلاس نویسندگی هم برم.

به جز نقاشی و داستان امروز نصف یک فیلم هم دیدم ، دلم برای فیلم زبان اصلی تنگ شده بود. جالب بود که قبل از لود شدن زیرنویس کلی از حرفاشونو متوجه میشدم ،خب خداروشکر واقعا :)

پ.ن:دلم واااقعا سفر می‌خواد :)

مژگان ❤😻
۰۴مرداد

دارم کتاب “زندگی دوم” رو میخونم که باید بگم فوق‌العاده ست و ترجمه های نشر‌ آموت هم که مثل همیشه محشر :)

مژگان ❤😻