مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۹آبان

خدا رو شکر می‌کنم که یاد گرفتم از داشته هام لذت ببرم. قبلا هم همین وضعیت بود اما این همه احساس رضایت و شکر گزاری نمیکردم. 

الان احساس خوشبختی می‌کنم که:

رفتم شهر کتاب و کتاب خریدم.

شام چیزبرگر خوردم.

مقوای وات:ر کا@لریست گرفتم که فردا برم کلاس هنر

شاید به زودی کلاس مجسمه سازی یا چنین چیزی برم

کارمو دارم

سالمم 

خانواده عزیزم

برنامه هام

خودم و دوست داشتن خودم

ارامش بعد از مدیتیشن که گاهی تا شب طول میکشه، مثل الان :)

خدا رو شکر بابت همه چیز.

به امید رسیدن به همه آرزوها. 

امیدوارم همه یاد بگیرن شکرگزار باشن و البته به خواسته هاشون برسن.

مژگان ❤😻
۱۸آبان

امشب خونه مامان بزرگ بودیم. پرسیدم غذای مورد علاقه ات چیه، گفت بستنی :)))))

بعد به پله برقی گفت نردبون برقی :) یکم فکر کردم تا فهمیدم چیو میگه.

بعدم قندش بالا بود، گفت خدا شفام بده بتونم بستنی بخورم :)))) اخه عزیز قلبم ♥️ کاش قندش بیاد پایین بستنی بخوره.

جمعه خوبی بود امروز. صبح خیلی نخوابیدم و حتی کتاب اینا نخوندم جوری که دوست دارم تو بیکاریم بخونم اما به خودم سخت نگرفتم. و ظهر ورزش کردم و کلیییییی خوابیدم حسابی کیف داد! شب هم اش رشته خوردیم و رفتیم خونه مامان بزرگ. به امید خدا هفته آینده یه مهمونی بدیم و برنامه دارم. یه هفته کلاس نقاشی نرفتم فوق العاده دلم تنگ شده واسه نقاشی اصلا باورم نمیشه!

مژگان ❤😻
۰۹آبان

+دارم کتاب سلا@م غریبه رو میخونم و لذتبخشه

+این روزا تصمیم دارم برم جاهای همیشگی و خوراکی های همیشگی رو بخورم و دست از امتحان کردن مداوم چیزای جدید بردارم. البته هر از گاهی اوکیه. اینطوری یکم چیزایی ک ازشون مطمئنم رو میخورم و لذت میبرم واسه مدتی. چون یکم چیزای بد امتحان کردم. مثل کیک بلک ؛فارست یا همچین چیزی که خیلی بدمزه بود.

+ ای او ۷اس جدید یکم اذیتم میکنه اما اوکی میشه. 

+انگار شبا کمی دلگیره چون زود تاریک میشه اما از سردی هوا خوشم میاد. 

+فردا عقد دعوتیم و مدتهااااست جای اینجوری نرفتیم و کلی ذوق دارم. ارایشگاه هم میرم بعد دو سال فکر کنم واسه میکاپ. آخرین بار تولد ۲۴ سالگیم بود. 

+احساس می‌کنم همه چی زود گذشت. از وقتی ک دانشجو بودم بعدش زود گذشت اما خوب بود. کار کردم و پول داشتم که چیزایی ک میخوام رو بخرم و برم بیرون. به هرحال راضی ام ب رضای خدا.

مژگان ❤😻