مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۱تیر

امروز عصر قرار بود برم خونه مادربزرگ اما چون انگار سرما خورده بود نرفتم که نگیرم با اینکه دلم براش خیلییییی تنگ شده. مامانم بردش دکتر و مثل اینکه سرما نخورده بلکه پاش عفونت کرده ب خاطر قند. و دکتر گفته با داورهاش زود خوب میشه.

خب من موندم خونه و این دقیقا جمعه ای نیست ک دلم میخواست اما این هفته با دوستام قرار دارم ک یکم آرومم میکنه :) امیدوارم فردا بتونم برم باشگاه و بعد هم هفته شلوغی دارم. تصمیم گرفتم این تابستون سعی کنم شبا بیشتر بیرون بمونم و خواهرم هم موافقه ک بریم بیرون. 

 

مژگان ❤😻
۰۵تیر

امشب یه ماسک ورقه ای گذاشتم و با آرامش کتاب خوندم! بالاخره! تو روزای ج»نگ یه استرس زیادی داشتم. یه جور حس بد داشتم. باورم نمیشد و بدتر اینکه نمیدونستم تا کی وضعیت اینطوره. 

خیلی حس بدی داشتم واسه زندگی خودم و زندگی بقیه

دلم میخواست همه چی عادی بشه

امشب مدیتیشن هم کردم

مدیتیشن نجاتم داده 

و دارم فکر می‌کنم تو وجودم آیا قسمتی وجود داره که حسابی ترسیده باشه و ازش بی خبر باشم؟ من کنارتم منِ عزیز. خیالت راحت باشه. همه چی آروم شده دیگه...

مژگان ❤😻
۰۴تیر

امروز صبح بیدار شدم اخبار رو چک کنم ببینم اوضاع چطوره چون ساعت هفت نوبت ارایشگاه داشتم. انتظار بدترین خبرا رو داشتم اما دیدم خبر )آتش ^بس ا‌ومده! تعجب کردم و باورم نمیشد اما خوشحال شدم که قراره زندگی به حالت عادی برگرده یا حداقل به زودی اینطور بشه. 

این قضیه جنگ دو تا چیز مهم بهم یاد داد: 

‌قبلش میگفتم کاش کار نداشتم و کلی وقت واسه کتاب خوندن و نوشتن داشتم اما دیدم اصلا اینطوری نمیخوام و کسل میشم و هرچیزی به اندازه اش خوبه. کار خوبه و ورزش و بقیه برنامه ها همگی به اندازه خوبن.

دوم اینکه دیدم واقعا هرچی برنامه ریزی کنی یا نگران باشی فلان موضوع رو چیکار کنم، باز نمی‌دونی چی میشه. مثلا من میگفتم میخوام واسه رنگ برم کارمو چیکار کنم و اینا تا اینکه اصلا ب موقعی خورد ک بیکار بودم.

البته حس می‌کنم درس دوم یه چیز دیگه بود اما یادم نیست:))) حالا اگ یادم اومد میگم اما این دو تا موضوع خیل ارزشمند بودن.

امیدوارم هر کس از خونه و خونوادهاش دوره زودی برسه بهشون و همه چی درست بشه.

 

پ.ن: یادم اومد اون مورد دوم چی بود. اینکه همه چیزای زندگیم هر چقدر هم کوچیک باشن اهمیت دارن. از کرم ها تا حتی سرکلیدی! یعنی هر کدومشون رو با زحمت و عشق خریدم و دوسش دارم. و بابتش شکرگزار هستم.

مژگان ❤😻